- ریزه
- ذره
معنی ریزه - جستجوی لغت در جدول جو
- ریزه
- خرد، صغیر، بسیار ریز
- ریزه
- ریز، خرد، کوچک، خرده و اندکی از چیزی
ریزه ریزه: خرده خرده، پاره پاره، ریزریز
- ریزه ((زِ))
- ریز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویژگی، توانایی یا قابلیت وراثتی، طبیعت، سرشت، حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد، میل جنسی مثلاً غریزۀ جنسی
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، زنجرو
قریحه، سرشت
قاچاق: از ایران چای... را بی گمرک گریزه می آورند
برنج
Instinct
инстинкт
Instinkt
інстинкт
instynkt
instinto
instinto
instinct
istinto
instinct
प्रवृत्ति
naluri
غريزةٌ
יֵצֶר
silika
สัญชาตญาณ
প্রবৃত্তি
اصل، مصدر
مطلب پوشیده امر پنهان سر