جای رستن. جای روییدن. منبت. محل روییدن. خله. (یادداشت مؤلف). عرفج. منبت. (از منتهی الارب). منبت شاذ، قیاس منبت است. (منتهی الارب) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان بر آن است به چیزهای نرم و چرب می مالند چون پیه مرغ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - رستنگاه موی، محل روییدن مو. جای رستن موی: شعیره... گاه بر رستنگاه موی مژه افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مردم شیعه مسح سر از چکاد تا رستنگاه موی پیشانی کنند. (یادداشت مؤلف)
جای رستن. جای روییدن. منبت. محل روییدن. خله. (یادداشت مؤلف). عرفج. منبت. (از منتهی الارب). مَنْبِت شاذ، قیاس مَنْبَت است. (منتهی الارب) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان بر آن است به چیزهای نرم و چرب می مالند چون پیه مرغ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - رستنگاه موی، محل روییدن مو. جای رستن موی: شعیره... گاه بر رستنگاه موی مژه افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مردم شیعه مسح سر از چکاد تا رستنگاه موی پیشانی کنند. (یادداشت مؤلف)