جدول جو
جدول جو

معنی ریافت - جستجوی لغت در جدول جو

ریافت
(فَ)
ریافه. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریافه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
(پسرانه)
مهمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
مهمان داری، مهمانی، مهمان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاست
تصویر ریاست
رئیس بودن، سروری کردن، رئیس مثلاً ریاست دانشکدۀ ادبیات، سروری، سرداری، بزرگی، فرمانروایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
دریافتن، گرفتن، گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی، پی بردن به امری یا مطلبی، ادراک، فهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
تحمل رنج برای تهذیب نفس و کسب اخلاق خوب، تحمل رنج و مشقت، به کار انداختن عضلات بدن برای تقویت جسم، ورزش، رام کردن اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیافت
تصویر عیافت
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
دریافتن. وجد. وجدان. یافت. (یادداشت مرحوم دهخدا). درک.دریابیدن: و نگر تا این سخن سرسری نشنوی که از دریافت سعادت محروم مانی. (جامع الستین). به دریافت دولت مشاهدت و سعادت ملاقات بغایت آرزومند می باشد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 129). از استیناس برهمن به دریافت جمال اسکندری بر قلل جبال سخن راند. (منشآت خاقانی ص 152). اما حاسۀ بصر معتکف حبس ظلمت است از دریافت نور مبین و غرض بهین بی نصیب. (منشآت خاقانی ص 245)، گرفتن. اخذ. قبض. بازیافتن مالی که داده باشد از گیرنده، پس از دریافت وجه سند را رد کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا)، ترمیم. مرمت. تلافی. استدراک. پاداش. جبر. (یادداشت مرحوم دهخدا). ادراک. تدارک. جبران: اگر خوارزمشاه آن ثبات نکردی و دست از جان بنشستی خللی افتادی بزرگ که دریافت ممکن نبودی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). وحشت ما بزرگ است و ما چون به وحشت بازگردیم دریافت این کار از لونی دیگر باشد. (تاریخ بیهقی). تا سر بجای است خللها را دریافت باشد. (تاریخ بیهقی).
مکن یاد گذشته کار گیهان.
که کار رفته را دریافت نتوان.
(ویس و رامین).
گفت قضی الامر و لامدفع له الیوم این رفت و دریافت میسر نشود. (تاریخ طبرستان)، دیدار کردن. رسیدن. درک.
- دریافت حال کسی، پرسش از حال او. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دریافت خدمت یا صحبت کسی، بهره مندی از خدمت یا صحبت او: پاره ای بادام بگیر که به دریافت صحبت مولانا حمیدالدین ساشی میرویم. (انیس الطالبین ص 187). از کاروانسرایی به عزیمت دریافت خدمت خواجه بیرون آمدم. (انیس الطالبین ص 82). به دریافت خاطره ها و خدمت فروماندگان و ضعیفان و شکستگان و کسانی که خلق با ایشان نظری و التفاتی ندارند می باید که مشغول گردی. (انیس الطالبین ص 28). حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه به دریافت درویش عزیزی که از قرشی به بخارا آمده بود متوجه شدند. (انیس الطالبین ص 107).
- دریافت وقت، اغتنام فرصت. (یادداشت مرحوم دهخدا) : علی هذا امنا و ارکان دولت محمودی (پس از مرگ محمود و دور بودن مسعود از غزنین) .... دریافت وقت را، پسر کهتر سلطان ماضی.... امیر ابواحمد محمد را از گوزگانان... آورده بجای پدر بزرگوارش بر تخت نشانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2).
، فهم. درک. درایت. (یادداشت مرحوم دهخدا). بلوه. بلوی ̍. بلاء. بلیه. عقل. خرد. ذهن. فراست. (از منتهی الارب) : بقدر قوت و دریافت ایشان به نسبت این طریقه با ایشان معاملت می کردند. (بخاری). عقل در ادراک وی حیران است و دل در دریافت وی ناتوان است. (خواجه عبداﷲ انصاری). اگر در شما این دریافت و عقل و حیات... نباشد. (کتاب المعارف). و تو (خطاب به باری تعالی) اجزای عقل و هوش و دریافت هست می کنی و او ترا نمی بیند. (کتاب المعارف). نظرم به عرش داده اند و دریافتم به دانش اﷲ داده اند. (کتاب المعارف). تن چون از حساب مردگان است شادی را سزاوار نبود و دل چون موضوع دریافت است شادی نصیب او بود. (کتاب المعارف). دل چون جای دریافت است چون به خوشی آن جهانیش صرف کردی رنج کجا باشد او را. (کتاب المعارف). ای اﷲ آن نظر و آن دریافت و آن ادراکم به ارزانی دار. (کتاب المعارف). ارٔاء، صاحب رای و دریافت گردیدن. (از منتهی الارب)، ادراک. حس. حواس. درک. قوه دراکه. مدرکه. حاسه. شعور. قوتهای دریافت که آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
وجد، وجدان، درک، ترمیم، مرمت، تلافی، گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردافت
تصویر ردافت
فرمانروایی جانشینی شاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخافت
تصویر رخافت
تنکی سستی آمیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
رنج و تعب و زحمت و محنت، رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاست
تصویر ریاست
رهبری، زعامت، سری، مهتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیافت
تصویر زیافت
ناسرگی و ناسره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
مهمانی، مهمانداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
((ضَ))
رنج کشیدن برای تهذیب نفس، ورزش، تمرین، کوشش، سعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریاست
تصویر ریاست
((رَ یا رِ سَ))
سروری، فرماندهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیافت
تصویر عیافت
((عِ فَ))
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
((فَ))
مهمان شدن، مهمانی، مهمانی باشکوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهیافت
تصویر رهیافت
((رَ))
راه پرداختن به یک مسئله یا موقعیت یا شیوه تفکر درباره آن ها، رویکرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
((دَ))
دریافتن، گرفتن چیزی، گرفتن پول، اخذ وجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهیافت
تصویر رهیافت
نفوذ، رخنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
وصول، احساس، درک، اخذ، ادراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریاست
تصویر ریاست
سرپرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
ورزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
سور، بزم
فرهنگ واژه فارسی سره
بدست آوردن، گرفتن، وصول، اخذ، ادراک، استنباط، تلقی، درک، شهود، فهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
Austerity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
строгость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
Austerität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
суворість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
surowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
简朴
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
austeridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
austerità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی