جدول جو
جدول جو

معنی ریاغه - جستجوی لغت در جدول جو

ریاغه
(غَ)
کشتی گاه. (منتهی الارب). کشتی گاه. رواغه. (ناظم الاطباء). جایی که در آن کشتی گیرند. رجوع به رواغه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَلْوْ)
ریاض. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رام کردن ستور. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). رجوع به ریاض شود، (اصطلاح عرفان) اهل لغت گفته اند ریاضه عبارت است از تبدیل کردن صفات ناپسند به صفات پسندیده. پاره ای از حکما گفته اند که: ریاضت روی بازگردانیدن از اغراض شهوی می باشد و برخی گفته اند: ریاضت ملازم نماز و روزه بودن و مراقبت دقایق روز و شب از اجتناب از آنچه موجب گناه و سرزنش باشد و بستن دروازۀ خواب بر روی خویش و دوری از مصاحبت با مردم است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ریاضت شود
لغت نامه دهخدا
(لِ غَ)
گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صیاغت. زرگری. زرگری کردن. زیور و آلات زر ساختن. تسبیک، آفریدن، آراستن، ساختن چیزی بر هیأتی مخصوص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ریاحه. مصدر به معنی رواح. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رواح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَمْ می)
ریاحه. بالا برآمدن و شادمان گردیدن. (منتهی الارب). مصدر به معنی رواح. (از ناظم الاطباء). رجوع به رواح شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
پیشۀ بنا. (منتهی الارب). پیشه و شغل بنایی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رئاست. سروری کردن قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مهتری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). مهتری. (دهار) ، بزرگ شدن و بلند شدن قدر کسی. (ناظم الاطباء). مهتر شدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
علم الریافه،علم استنباط آب است در زمینها بواسطۀ بعض امارات که دلالت بر وجود آب کند. (از کشف الظنون ج 1 ص آخر)
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
بسیاری و فراوانی و کثرت و زیادتی. (ناظم الاطباء). بسیاری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). اسم مصدر است از اربغ بمعنی بسیار از هر چیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ غَ)
کشتی گاه و گویند: هذه رواغتهم، ای مصطرعهم. (منتهی الارب). مصطرع. جایگاه کشتی. (از اقرب الموارد). ریاغه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ریاغه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراخ عیش شدن. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج). فراخ شدن عیش. (مصادر اللغۀ زوزنی). فراخ گردیدن عیش کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ارزانی، فراخی، (منتهی الارب)، ارزانی، فراخی، بسیاری مأکولات، (ناظم الاطباء)،
سیل، بدل اسم است روغ را، (ناظم الاطباء)، سیلان، اسم است روغ را، (منتهی الارب)، خاک، و گویند خاک کوبیده و نرم، (از اقرب الموارد)، رجوع به روغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفاغه
تصویر رفاغه
فراخزیستی بهزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاغه
تصویر لیاغه
گول مرد گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریازه
تصویر ریازه
مهرازی (معماری) لادگری (بنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضه
تصویر ریاضه
رام کردن، رنج کشیدن زهنجه تپاس، گوشه نشینی، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواغه
تصویر رواغه
کشتیگاه میدان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
سختی و سیاهی روزگار و کار
فرهنگ گویش مازندرانی