جدول جو
جدول جو

معنی ریاضت - جستجوی لغت در جدول جو

ریاضت
تحمل رنج برای تهذیب نفس و کسب اخلاق خوب، تحمل رنج و مشقت، به کار انداختن عضلات بدن برای تقویت جسم، ورزش، رام کردن اسب
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
فرهنگ فارسی عمید
ریاضت
(ضَ)
رنج. تعب. زحمت. محنت. (ناظم الاطباء). رنج کشیدن. (غیاث اللغات)، کوشش با رنج و تعب. (ناظم الاطباء). کوشش و سعی. (فرهنگ فارسی معین)، تعلیم اسب جهت سواری. (از غیاث اللغات). ریاضت کردن اسب. رام کردن اسب. سوغان دادن. رام کردن توسن. (یادداشت مؤلف) : نه اسب را به مجاهدت خرتوان کرد و نه خر را به ریاضت اسب. (کشف المحجوب).
گفتم هوا به مرکب خاکی توان گذاشت
گفتا توان اگر به ریاضت کنیش رام.
خاقانی.
- ریاضت پرور، ریاضت پرورده. تربیت داده شده. مرکب تعلیم یافته برای سواری:
لگام پهلوانی بر سرش کن
به زیر خود ریاضت پرورش کن.
نظامی.
- ریاضت دادن، فرهختن. (یادداشت مؤلف). تربیت و تأدیب کردن.
- ریاضتگری، پرداختن به ریاضت. ریاضت پذیری. تربیت یافتگی مرکب و اسب:
من آن توسنم کز ریاضتگری
رسیدم ز تندی به فرمانبری.
نظامی.
- ، تحمل به شداید و کارهای توان فرسا برای تهذیب نفس:
نکردند الا ریاضتگری
به بسیاردانی و اندک خوری.
نظامی.
، تربیت و تأدیب. (ناظم الاطباء).
- ریاضت نایافته، رام نکرده. تعلیم و تربیت ناشده. (ناظم الاطباء).
- ریاضت یافته، تربیت شده. تعلیم یافته. رام شده. (ناظم الاطباء).
، تمرین. ممارست. (فرهنگ فارسی معین)، فرمانبرداری. (غیاث اللغات)، کم خوری، ورزش. (ناظم الاطباء). به اصطلاح اطباء حرکتی است ارادی که انسان را مضطر گرداند به تنفس عظیم متواتر. (غیاث اللغات). در اصطلاح طب، حرکت ارادی که تنفس عظیم و پیاپی باشد برای ایمنی یا دفع پاره ای امراض یا مشقت ها. (یادداشت مؤلف) : چشم را نگاهدارند از گریستن بسیار و... خواندن خطهای باریک الاگاه گاه بر سبیل ریاضت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید و ریاضت آن بکار داشتن و آن چنان بود که به طبطاب بازی کنند تا ماده میل بسوی بالا کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر پیش از دارو خوردن کاری کند بارنج، چون... لختی ریاضت قوی کردن... مقصود تمام تر حاصل شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر قوت جاذبه ضعیف باشد ریاضت و بر ستور نشستن، سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سبب دوم (زکام و نزله) آن است که از پس ریاضت و گرمابه و... سر برهنه کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- ریاضت کردن، ورزش کردن. (یادداشت مؤلف) : بدان روزگار جوانی و کودکی خویشتن ریاضتها کردی چون زور آزمودن و سنگهای گران برداشتن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 119). همچنین ریاضت کردن هر بامداد بر اسب، سخت نافع بود لکن چندان نباید که مانده شود و پیش از ماندگی از ریاضت بازایستد (مردم سیر). (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- ، فرهختن. تربیت کردن. (یادداشت مؤلف). تربیت کردن. رام کردن اسب سرکش:
چون ریاضتش کند رائض چون کبک دری
بخرامد به کشی در ره و برگردد باز.
منوچهری.
، (اصطلاح عرفان) پرهیزگاری. احتراز. اجتناب. رنج بدن. (ناظم الاطباء). گوشه نشینی توأم با عبادت و کف ّ نفس. (فرهنگ فارسی معین). نفس کشی. (غیاث اللغات). در اصطلاح صوفیه به کارهای سخت یا ترک غرائز حیوانی و امثال آن نفس را کشتن. (یادداشت مؤلف). نفس کشی. تحمل رنج و تعب برای تهذیب نفس و تربیت خود یا دیگری. (فرهنگ فارسی معین). عبارت است از استبدال حال مذمومه به حال ممدوحه و اعراض ازاغراض شهوانی و ملازمت عبادت و بیداری شب و ترک معاصی و انجام مستحبات و جز آن. (از فرهنگ علوم سجادی) :
بی ریاضت نیافت کس مقصود
تا نسوزی ترا چه بید و چه عود.
سنایی.
در آفرینش نفسی اگر بود ناقص
ریاضتش به کمالی که واجب است رساند.
خاقانی.
سالها راه ریاضت داشتم
از پس دوری همان خواهم گزید.
خاقانی.
بر قله های کوه ریاضت کشیده اند
ارباب تهمتند ولی برهمن نیند.
خاقانی.
قدر دل و پایۀ جان یافتن
جز به ریاضت نتوان یافتن.
نظامی.
سیم طبایع به ریاضت سپار
از سبعیت به ریاضت برآر.
نظامی.
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته روان بر در و دشتیم.
سعدی.
ترا که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی.
سعدی.
- اهل ریاضت، پرهیزگار و پارسا و زاهد. (ناظم الاطباء).
- ریاضت پذیر، پذیرندۀ ریاضت. تن دردهنده به رنجها برای تزکیۀ نفس:
چونکه ندیدم ز ریاضت گزیر
گشتم از آن خواجه ریاضت پذیر.
نظامی.
- ریاضت کش، آنکه برای تزکیۀ نفس، تن به رنجهای سخت دهد:
لاجرم خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام.
سعدی.
آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
گو همچو ملک سر به سماوات برآرید.
سعدی.
ریاضت کش ازبهر نام و غرور
که طبل تهی را رود بانگ، دور.
سعدی.
- امثال:
ریاضت کش به بادامی بسازد.
رجوع به ترکیب ریاضت گر در ذیل همین ماده شود.
- ریاضت کشیدن، رنج کشیدن. تحمل رنج و سختی شدید:
ریاضتی که ملک در طریق فضل کشید
چو آفتابش مشهور هفت کشور کرد.
اسماعیل (از آنندراج).
- ، تحمل شداید برای تزکیۀ نفس:
که گر صد سال روز و شب ریاضت می کشی دایم
مباش ایمن یقین می دان که نفست در کمین باشد.
عطار.
- ریاضت کیش، زاهد و پرهیزگار. (ناظم الاطباء).
- ریاضتگر، که به ریاضت پردازد. که کارهای سخت و توان فرسا برای تزکیۀ نفس انجام دهد:
نبینی کسی کاو ریاضتگر است
به بیداری آن گنج را رهبر است.
نظامی.
رجوع به ترکیب ریاضت کش در ذیل همین ماده شود.
رجوع به فرهنگ علوم عقلی و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی و ریاضه شود
لغت نامه دهخدا
ریاضت
رنج و تعب و زحمت و محنت، رنج کشیدن
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
فرهنگ لغت هوشیار
ریاضت
((ضَ))
رنج کشیدن برای تهذیب نفس، ورزش، تمرین، کوشش، سعی
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
فرهنگ فارسی معین
ریاضت
ورزیدن
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
فرهنگ واژه فارسی سره
ریاضت
سختی، مرارت، تمرین، مشق، ممارست، سعی، مجاهدت، مجاهده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ریاضت
التّقشّف
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به عربی
ریاضت
Austerity
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ریاضت
austérité
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ریاضت
austeridad
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ریاضت
строгость
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به روسی
ریاضت
Austerität
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به آلمانی
ریاضت
суворість
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ریاضت
surowość
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به لهستانی
ریاضت
简朴
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به چینی
ریاضت
austeridade
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ریاضت
কঠোরতা
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به بنگالی
ریاضت
کفایت شعاری
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به اردو
ریاضت
ความเคร่งครัด
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به تایلندی
ریاضت
ukali
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ریاضت
tasarruf
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ریاضت
긴축
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به کره ای
ریاضت
厳格さ
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ریاضت
austerità
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ریاضت
penghematan
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ریاضت
तपस्या
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به هندی
ریاضت
soberheid
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به هلندی
ریاضت
צנע
تصویری از ریاضت
تصویر ریاضت
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
علمی که دربارۀ مقادیر و اعداد بحث می کند و شامل حساب، جبر، مقابله و هندسه است، (صفت نسبی، منسوب به ریاضه) مربوط به ریاضیات، (صفت نسبی، منسوب به ریاضه، اسم) از رشته های دبیرستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاست
تصویر ریاست
رهبری، زعامت، سری، مهتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضه
تصویر ریاضه
رام کردن، رنج کشیدن زهنجه تپاس، گوشه نشینی، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
علمی است که غرض آن درک مقادیر است و بر حساب و جبر و مقابله و مساحت و غیره اطلاق میشود، ریاضی و علم الریاضیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
منسوب به ریاضت، نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن عبارت است از، هندسه، علم عدد، نجوم، علم تألیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریاست
تصویر ریاست
سرپرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
انگارش، رایشگری، رایش، رایگری
فرهنگ واژه فارسی سره