جدول جو
جدول جو

معنی ریاء - جستجوی لغت در جدول جو

ریاء
(تَ لَمْ مُءْ)
بنمودن کسی را خلاف اعتقاد، (منتهی الارب)، نمودن خلاف اعتقاد، (ناظم الاطباء)، خویشتن را به نیکی به خلق نمودن و کاری را برای دیدار کسی کردن، گویند: فعل ذلک ریاء و سمعه، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، کاری را برای دیدار مردم کردن، (ترجمان القرآن جرحانی چ دبیرسیاقی ص 54)، انجام دادن کار نیک برای نمودن به دیگران، (از اقرب الموارد)، خود را نیکو نمودن در چشم مردمان، کار نیک برای دیدار مردمان کردن، مراآت، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به ریا و مراآت شود
لغت نامه دهخدا
ریاء
مقدار، گویند: هم ریاء الف، یعنی آنان بقدر هزارند در چشم، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، مقابل و روبرو، گویند: قوم ریاء و بیوتهم ریاء، ای یقابل بعضهم بعضاً، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)،
کاری که برای دیدار کسی کنند، گویند: فعل ذلک ریاء و سمعه، (ناظم الاطباء)، فعلی باشد که با نیت خالص همراه نباشد و اخلاص بدان محیط نباشد و نظری غیر از نظر الهی در آن باشد، ریاءدر اعمال و عبادت ظاهر و باطن نظر بر خلق داشتن و از حق محجوب گشتن را گویند و این در اصطلاح سالکان است و حد آن عمل خیر است برای نمایاندن به غیر و فرق بین ریاء و سمعه آن است که ریاء در کردار و سمعه در گفتار مورد استعمال دارد، (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
ریاء
به نیکوکاری تظاهر کردن خود را پاکدامن جلوه دادن، دورویی نفاق، (تصوف) ترک اخلاص است در عمل باآنکه غیر خدا را لحاظ کند (کشاف 606: 1)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریاض
تصویر ریاض
(پسرانه)
روضه ها، باغها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رواء
تصویر رواء
ریسمانی که با آن بار را بر پشت ستور می بستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفاء
تصویر رفاء
اتفاق، پیوستگی، سازگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاح
تصویر ریاح
ریح ها، بادها، هواهای متحرک، جمع واژۀ ریح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواء
تصویر رواء
حسن منظر، صورت زیبا، زیبایی، جلوه، جمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریان
تصویر ریان
تر و تازه، شاداب، مقابل عطشان، سیراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخاء
تصویر رخاء
باد ملایم که چیزی را تکان ندهد، نسیم
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ رَیْ یا)
رجوع به ثریا شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
خاکی که اگر تر گردانند چسبنده نگردد، خاک نمناک و تر، نم
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ناقه صریاء، ناقه ای که از نادوشیدن بزرگ پستان و پرشیر باشد. ج، صرایا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جای دیدن، و برجی که پاسبان در آن قرار میگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهاء
تصویر رهاء
فراخ گسترده، فراخ کس
فرهنگ لغت هوشیار
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
فرهنگ لغت هوشیار
می، شبانگاه، جمع ریح، بادها جمع ریح بادها. یا ریاح احشا روماتیسم احشائی. یا ریاح طیاری روماتیسم
فرهنگ لغت هوشیار
روشن شدن، تاو تاب که از شید (نور) نیرومند تر است فروغ تابش درخشندگی نور روشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئاء
تصویر رئاء
ریا (در فارسی) ریواس دورویی دو رنگی، نیکنمایی، دو سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاش
تصویر ریاش
جمع ریش، پرهای مرغ جامه پاکیزه، فراخی سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
جمع روضه، مرغزارها روادها بوستان ها جمع روضه باغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاط
تصویر ریاط
جمع ریطه، رگوها رگوگ ها چادرها که زنان بر خود کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
افزون شدن، فراوان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب، تر و تازه، فراوانی سیراب مقابل عطشان، تر و تازه شاداب جمع رواء
فرهنگ لغت هوشیار
آب خوشگوار، ریسمان بار چشم نواز، دیدار، آبرو حسن منظر زیبا رویی جمال، دیدار نیکو، چهره صورت، آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاء
تصویر رقاء
افسونگر، کوهنورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاء
تصویر رکاء
آوای بوف آوای کوچ (بوم)
فرهنگ لغت هوشیار
سازواری، آشتی دادن، بر چسبانگی، درزدوزی درزگیری از ریشه یونانی درزگیر درز دوز رفوگر رفو کننده. پیوستگی اتفاق سازواری سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
وسعت عیش، فراوانی رزق، زندگانی راحت، فراخی زندگی فراخزیست، نرمی نرم شدن، باد نرم بزانه (نسیم) فراخی روزی فراوانی نعمت آسانی زندگانی. باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاء
تصویر قیاء
آوای هراش، هراشا داروی هراش آور
فرهنگ لغت هوشیار