- ریاء
- به نیکوکاری تظاهر کردن خود را پاکدامن جلوه دادن، دورویی نفاق، (تصوف) ترک اخلاص است در عمل باآنکه غیر خدا را لحاظ کند (کشاف 606: 1)
معنی ریاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب
وسعت عیش، فراوانی رزق، زندگانی راحت، فراخی زندگی فراخزیست، نرمی نرم شدن، باد نرم بزانه (نسیم) فراخی روزی فراوانی نعمت آسانی زندگانی. باد نرم
سازواری، آشتی دادن، بر چسبانگی، درزدوزی درزگیری از ریشه یونانی درزگیر درز دوز رفوگر رفو کننده. پیوستگی اتفاق سازواری سازگاری
آوای بوف آوای کوچ (بوم)
افزونی گوالش
افسونگر، کوهنورد
آب خوشگوار، ریسمان بار چشم نواز، دیدار، آبرو حسن منظر زیبا رویی جمال، دیدار نیکو، چهره صورت، آبرو
سیراب، تر و تازه، فراوانی سیراب مقابل عطشان، تر و تازه شاداب جمع رواء
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
افزون شدن، فراوان گشتن
جمع ریطه، رگوها رگوگ ها چادرها که زنان بر خود کشند
جمع روضه، مرغزارها روادها بوستان ها جمع روضه باغها
جمع ریش، پرهای مرغ جامه پاکیزه، فراخی سال
می، شبانگاه، جمع ریح، بادها جمع ریح بادها. یا ریاح احشا روماتیسم احشائی. یا ریاح طیاری روماتیسم
ریا (در فارسی) ریواس دورویی دو رنگی، نیکنمایی، دو سخنی
فراخ گسترده، فراخ کس
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
اتفاق، پیوستگی، سازگاری
باد ملایم که چیزی را تکان ندهد، نسیم
تر و تازه، شاداب، مقابل عطشان، سیراب
حسن منظر، صورت زیبا، زیبایی، جلوه، جمال
ریح ها، بادها، هواهای متحرک، جمع واژۀ ریح
ریسمانی که با آن بار را بر پشت ستور می بستند
روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
روشن شدن، تاو تاب که از شید (نور) نیرومند تر است فروغ تابش درخشندگی نور روشنایی
آوای هراش، هراشا داروی هراش آور
نخود سپید، کوسه ماهی
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
شرمساری، خجلت
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
ناحیه، جمع ارجاء