جدول جو
جدول جو

معنی رگدار - جستجوی لغت در جدول جو

رگدار
(بُ دَ/ دِ)
عرق و شرابی که با کمی آب ممزوج شده باشد، پارچۀ بافته شده که بعضی از نخهای آن بافته نشده باشد، طفل بدکار و بدعمل، غیور و باغیرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهدار
تصویر رهدار
راهدار، پاسبان و نگهبان راه، محافظ راه، آنکه باج راه می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدار
تصویر گدار
گودی ته دره، جایی از رودخانه که خشک و بی آب باشد، گذار و عبور، معبر و گذرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادار
تصویر رادار
دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگبار
تصویر رگبار
باران تند با قطره های درشت، باران شدید و کم دوام، شلیک یک نوار گلوله به وسیلۀ مسلسل
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
معبر. ممر: اسگدار، اسب گدار. گاوگدار. کبک گدار.
- بی گدار به آب زدن، بی احتیاط به کاری قیام کردن. بی فکر کاری را انجام دادن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مبتلا به گر و جرب. مبتلا به خارش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در آستارا این نام را به کرکف که نوعی افراست دهند. توسکا. توسا. (یادداشت مؤلف). مرحوم دکتر ساعی در تعریف توسکا، دو نوع آن را که درایران می روید نام می برد و گوید این دو گونه را بنامهای توسکا، توسه، تسکا، توسا، رزدار، سیاه توسه و سفید توسه می خوانند. رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 172 شود
لغت نامه دهخدا
کلمه مرکب از حروف اول کلمات انگلیسی: رادیو دتکشن اند رنجینگ (بمعنی تجسس کردن و میزان کردن با رادیو)، پس کلمه رادار اسمی است مرکب از حروف آغاز سه کلمه فوق و از این نوع است کلمه ’لوران’، یعنی دریانوردی دور، و ’شوران’ یعنی دریانوردی نزدیک، و آن دستگاهی است که بکمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیاء را معین میکند، برای فهم مختصات رادار باید مختصات امواج تشعشعی را شناخت، تشعشع یکی از راههای انتقال حرارت از جایی بجای دیگر است، همچنانکه هر رنگ از امواج نوری که طول معین دارد بدست می آید، میدانیم امواج رادیویی و تلویزیون بی کمک سیم در فضا پخش میشود، پس اصولا رادار دستگاهی است که بوسیلۀ آن مسافت، ارتفاع و جهت هدف (طیارات در فضا و کشتی ها در دریا و غیره) را بدون آنکه در منطقۀ دید باشند تعیین مینماید،
اصول آن از نظر تئوری: اغلب در نقاط کوهستانی بخصوص مشاهده شده که اصوات منعکس میشوند، و مجدداً بگوش میرسند، یعنی طنین ایجاد میکنند، این عمل عبارت از آن است که صوت در هوا ارتعاشی تولید میکند که این ارتعاشات با سرعتی بطرف حاجبی که در اطراف قرار دارد روانه میشوند و پس از برخورد با حاجب منعکس میشود صوت اولیه را مجدداً بگوش میرسانند، بدیهی است صوت اخیر بمراتب ضعیف تر از صوت اول است، اگر فرض کنیم شخصی در نقطه ای قرار دارد که در اطراف آن چندین حاجب مساعد طنین بفواصل محتلف قرار دارد هرگاه شخص محکم دست بزند صدای دست زدن طنین های مختلف تولید مینماید که نامرتب، گوش میرسند بطوری که نمیشود تشخیص داد از چه حاجبی چه طنینی بگوش رسیده است ولی اگر شخص بعوض دست زدن ممتد یک دست بزند بفواصل معینی طنین های مختلف بگوش میرسد، بطوریکه اگر فرض کنیم در هر ده ثانیه مثلاً صوت دو کیلومتر راه می پیماید میتوانیم درست بفهمیم طنین هاهر یک از کدام حاجب تولید شده و اگر حاجب یکی باشد میتوانیم فاصله حاجب را تا شخص معین کنیم، پس آنچه لازم است در مرحلۀ اول آن است که به اندازۀ کافی پس از یک دست زدن وقت داشته باشیم تا طنین را بشنویم سپس دست دوم را بزنیم و در مرحله دوم آنکه دست زدن به اندازه کافی محکم باشد که طنین بطور واضح بگوش برسد و اگر احیاناً اصوات مختلف ضعیف دیگری در آن نواحی وجود داشته باشند با طنین صوت اصلی محو شده و تغییر شکلی بصوت ندهد، برای آنکه همین استفاده را بتوانیم از امواج هرتزی بکنیم اول شرطش آنست که این امواج پس از برخورد با موانع منعکس شوند، و خوشبختانه این خاصیت در آنها هست از نظر مقایسه نقطۀ مقابل دست زدن درباره صوت ایجاد قطعات مجزای موج است که به فرانسه آن را پولس و به فارسی ضربان میگویند، بطور کلی دستگاههای رادار دستگاه فرستندۀ ضربانهای قوی و کوتاه میباشند و اما قوی یعنی بقدرت چندین صد کیلو وات و کوتاه یعنی بمدت یک چند ملیونیم ثانیه، طول موجی که در ابتدا مورد استعمال دستگاههای رادار بود عبارت از 10 تا 13 متر بود، و مدت آن بین 10 و 15 میکروسکند که یک میکروسکند عبارت از یک ملیونیم ثانیه میباشد11000000 و در هر ثانیه 25 تپش (ضربه) فرستاده میشد ومدت هر ضربان ده میکروسکند یا ده ملیونیم ثانیه بود، نیرویی که برای ارسال این ضربان مصرف میشد در اوایل 200 کیلووات بود و در اواخر به 800 کیلو وات رسید چون یک ثانیه عبارت از یک ملیونیم میکروسکند است پس در هر100000025 = 40000 میکروسکند یک ضربان فرستاده میشد و چون مدت هر ضربان 10 میکروسکند است پس در تمام این مدت دستگاه فقط 10 میکروسکند کار میکند و مابقی مدت آزاد است و ساکت، پس از بحث فوق، رادار را این گونه تعریف می کنیم: رادار عبارت از آلتی است که بوسیله آن میتوان موقعیت شی ٔ را در فضا بوسیله امواج رادیو (الکترو مغناطیسی) معین نمود بدون اینکه از خود شی ٔ استمدادی شده باشد و نیز میدانیم پیدا کردن موقعیت شی ٔ بسته بدانستن جهت، ارتفاع و مساحت آن است، رجوع به اسرار موج رادار نوشتۀ مهندس منوچهر دولتشاهی ص 20، 22 شود، و در کتاب علم و زندگی راجع به رادار چنین آمده:
رادار بکمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیاء را معین میکند، رادار مانند انعکاس صوت است با این تفاوت که بجای امواج صوتی امواج تشعشعی بکار میبردو بجای اینکه امواج منعکس بگوش انسان برسند بر روی صفحه ای دیده میشوند، وقتیکه ناخدای کشتی یا خلبان هواپیمایی بخواهد موقع و محل چیزی را با رادار مشخص کند امواج کوتاه تشعشعی بشکل ضربات نبض، یعنی بطور مقطع بخارج می فرستد، وقتیکه این امواج بچیزی برخورد میکند منعکس میشوند و بمحل صدور یعنی کشتی یا هواپیما بازمیگردند و در آنجا بوسیلۀ یک گیرندۀ رادیو گرفته میشوند و پرده ای را که مانند لولۀ تلویزیون از رنگی که خاصیت فلورسانی دارد پوشیده است روشن می کنند به این ترتیب هیکل آن چیز بر روی پرده دیده میشود،
لوران و شوران: لوران و شوران در حقیقت موارد خاص استعمال اصول رادار بشمار میروند وقتیکه همه اسبابهای دیگر کشتی یا هواپیمایی از کار بازمانند مثلاً وقتی ستارگانی که برای رهبری کشتی لازم هستند دیده نشوند وضع کشتی یا هواپیما را میتوان بوسیلۀ لوران در دریا یا هوا مشخص کرد، در استفاده از لوران رانندۀ هواپیما یا کشتی علائم رادیوئی را از دو دستگاه فرستنده که جایشان بر روی زمین مشخص است دریافت میکند، چون فواصل این دستگاهها از کشتی یا هواپیما متفاوت است در مدت زمانی که رادیو آن علامت ایستگاهها را ثبت میکند اختلافی است، ناخدا یا خلبان با استفاده از این اختلاف زمان، موقعیت کشتی و هواپیمای خود را با کمال دقت معین میکند، شوران را بوسیلۀ هواپیماها و کشتی ها برای تعیین بسیار دقیق موقعیت نقاط نزدیک بکار میبرند، در ایستگاه فرستندۀ رادیو ارتباط رادیویی مداوم با کشتی ها یا هواپیما برقرار میکند، ضربات نبض رادیوئی بوسیلۀ یک رشته دستگاههای گیرنده که در هواپیما است گرفته میشود، با چنین دستگاهی میتوان کشتی را در هوای مه آلود به بندرگاه رهبری کرد یا هواپیما را در هوای نامساعد برای نشستن در فرودگاه هدایت نمود، رادار و لوران و شوران موجب شده اند که کشتی و هواپیما دارای تأمین بیشتری شوند و زیادتر مورد اعتماد قرار گیرند، (ازکتاب علم و زندگی ترجمه احمد بیرشک، دکتر بهزاد، رضا قلی زاده، نوروزیان رهنما ص 572)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
راهدار. (ناظم الاطباء). گمرکچی. راهبان. (یادداشت مؤلف) :
ز بیم تیغ رهداران بهرام
ز ره رفتن نبودش یکدم آرام.
نظامی.
گاه دزدیم و گهی شحنه و گه دامغاچی
گاه رهدار و گهی رهزن و گه طراریم.
مولوی.
رجوع به راهدار در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا خرما و مزارع آلی زنده، گزچشمه، گلشور و سربند جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بارانی که قدری ببارد و بعد بایستد. (فرهنگ نظام). باران تند و درشت قطره که غالباً مدت آن کوتاه باشد. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ اَ)
رودارنده، در تداول عامه، بیحیا، بیشرم، شوخ، شوخ دیده، شوخ چشم، وقح، رجوع به رو و رو داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ)
دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَغْ غا)
برگ دارنده. دارای برگ. برگ دهنده. برگ بارآورنده. (ناظم الاطباء).
- برگدار ساختن، با برگ پوشاندن. (ناظم الاطباء).
- برگدار شدن، پربرگ شدن. (ناظم الاطباء). دارای برگ گشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردار
تصویر گردار
آنکه مبتلی به جرب است، آنکه بدنش خارش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگدار ساختن
تصویر برگدار ساختن
با برگ پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگدار شدن
تصویر برگدار شدن
دارای برگ شدن پر برگ گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگدار
تصویر برگدار
دارای برگ برگ دهنده (درخت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدار
تصویر گدار
گودی ته دره، عبور و گذرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل رگدار
تصویر لعل رگدار
لال رگدار لال داغدار
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی است که به کمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیا را معین میکند
فرهنگ لغت هوشیار
بارانی که قدری ببارد و بعد بایستد، باران تند و درشت قطره که غالباً مدت آن کوتاه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهدار
تصویر رهدار
گمر کچی، راهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگدار
تصویر درگدار
مهایک مودار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگدار
تصویر سگدار
آنکه سگ دارد کسی که سگ را پرورش کند
فرهنگ لغت هوشیار
سیستمی که در آن از باریکه های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آن ها استفاده شود (واژه فرهنگستان)، مجازاً به معنی جاسوس، خبرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدار
تصویر گدار
((گُ))
معبر و گذرگاه در آب، پایاب، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رگبار
تصویر رگبار
((رَ))
باران تند و شدید، شلیک پیاپی گلوله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزدار
تصویر رزدار
آلدر گیلانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزرگداری
تصویر بزرگداری
احترام، بزرگ داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
رگبار: یک غم به شادمانی مبدل خواهد شدعلامت آن است که برای عملی کردن نقشه های خود با تأخیری ناگهانی روبرو خواهید شد. 2ـ اگر خواب ببینید دیگران بیماری رماتیسم دارند، علامت آن است که به یأس و نومیدی دچار خواهید شد. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
چشم انتظار
فرهنگ گویش مازندرانی
زمان موقع، کولی
فرهنگ گویش مازندرانی
پر رو دریده
فرهنگ گویش مازندرانی