جدول جو
جدول جو

معنی رکوگر - جستجوی لغت در جدول جو

رکوگر
(رَ گَ)
پنبه دوز و کهنه چین. (ناظم الاطباء) ، به معنی رفوگر است. (از شعوری ج 2 ورق 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفوگر
تصویر رفوگر
کسی که پارگی و زدگی جامه یا فرش را رفو می کند، همگر
فرهنگ فارسی عمید
(کِ گِ)
نام ستاره ای است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
نامی از نامهای خدا. (یادداشت مؤلف). کروکر. گروگر:
فرزند تو امروز بود جاهل وعاصی
فردات چه فریاد رسد نزد کروگر.
ناصرخسرو.
رجوع به کروکر، کرگر و گروگر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ گَ)
کسی که رفو می نماید. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). رفاء. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) (دهار). لاقط. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). همگر. آنکه رفو کند. (یادداشت مؤلف). کسی که شغلش رفو کردن جامه و پارچه است. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جامه ها را به تار پیوند کند مرادف همگر و از این است که مجدالدین شاعر را که رفوگر بوده همگر گویند. (آنندراج) :
مرا مفاخرت این بس به شاعری که چو تو
نه دزد شعر نوم نه رفوگر کهنم.
سوزنی.
روز دولت برادر بخت است
چون رفوگر پسر عم قصار.
خاقانی.
گر پرده دری کند دم صبح
از دود دلش رفوگر آیم.
خاقانی.
قدرش مروقی است برین سقف لاجورد
فرشش رفوگری است برین فرش باستان.
خاقانی.
جامۀ عرض نکویان چو درد نتوان دوخت
زآنکه پیراهن گل را به رفوگر ندهند.
کلیم کاشی (از آنندراج).
قاری مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.
نظام قاری.
شود دست تمنای وصالت
رفوگر چاک چاک سینۀ دل.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ)
رفوگر. (ناظم الاطباء). رفوگر که رکوگر نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 5). اما ظاهراً مصحف آن یا لهجه ای از آن باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفوگر
تصویر رفوگر
همگر درزگیر آنکه رفو کند کسی که شغلش رفو کردن جامه و پارچه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوگر
تصویر رفوگر
((رَ گَ))
آن که رفو کند
فرهنگ فارسی معین