سست رای و بی غیرت گردیدن: رک رکاکهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقص عقل و سست رای گشتن. (از اقرب الموارد). سست شدن سخن و رای. (المصادر زوزنی) ، سست و تنک شدن چیز، رک الشی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شدن، کم شدن دانش و خرد مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به رک ّ شود
سست رای و بی غیرت گردیدن: رک رکاکهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقص عقل و سست رای گشتن. (از اقرب الموارد). سست شدن سخن و رای. (المصادر زوزنی) ، سست و تنک شدن چیز، رک الشی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شدن، کم شدن دانش و خرد مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به رَک ّ شود
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رکونه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رُکونَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود
یا رکاکه. سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات) (آنندراج). سستی. (ناظم الاطباء). سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین). ضد جزالت. (یادداشت مؤلف) : اگر آن را خلافی دارم... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه). ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه ص 79). سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی). بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح ص 291) ، زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء). - رکاکت داشتن، زشتی وقباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء). ، بی غیرتی، باریکی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء)
یا رکاکه. سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات) (آنندراج). سستی. (ناظم الاطباء). سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین). ضد جزالت. (یادداشت مؤلف) : اگر آن را خلافی دارم... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه). ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه ص 79). سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی). بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح ص 291) ، زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء). - رکاکت داشتن، زشتی وقباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء). ، بی غیرتی، باریکی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء)
رکاسه. (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). به معنی رکاسه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود
رکاسه. (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). به معنی رکاسه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود
رکاشه. خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاشه و ریکاشه شود
رکاشه. خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاشه و ریکاشه شود
رکاسه. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. (ناظم الاطباء). آنچه مانند اخیه در زمین فروبرند و از آن است ’شد دابته الی الرکاسه’. (از اقرب الموارد)
رِکاسَه. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. (ناظم الاطباء). آنچه مانند اخیه در زمین فروبرند و از آن است ’شد دابته الی الرکاسه’. (از اقرب الموارد)
به معنی رکوب است. (منتهی الارب). نهال خرمابن بر مادر رسته و یا شاخ خرما بر تنه خرما برآمده. (ناظم الاطباء). راکوبه است. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب و راکوبه شود
به معنی رکوب است. (منتهی الارب). نهال خرمابن بر مادر رسته و یا شاخ خرما بر تنه خرما برآمده. (ناظم الاطباء). راکوبه است. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب و راکوبه شود
دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 90هزارگزی شمال باختر اردل. کنار راه مالرو بازفت. این ده در کوهستان و جنگل واقعشده، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پشم و روغن و پیشۀ مردم کشاورزی و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان بعنوان قشلاق باطراف مالامیر و مسجدسلیمان کوچ میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 90هزارگزی شمال باختر اردل. کنار راه مالرو بازفت. این ده در کوهستان و جنگل واقعشده، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پشم و روغن و پیشۀ مردم کشاورزی و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان بعنوان قشلاق باطراف مالامیر و مسجدسلیمان کوچ میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)