جدول جو
جدول جو

معنی رکاکت - جستجوی لغت در جدول جو

رکاکت
رکیک بودن، زشتی، سست رای شدن، کم عقل شدن، سست شدن
تصویری از رکاکت
تصویر رکاکت
فرهنگ فارسی عمید
رکاکت
(رَ کَ)
یا رکاکه. سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات) (آنندراج). سستی. (ناظم الاطباء). سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین). ضد جزالت. (یادداشت مؤلف) : اگر آن را خلافی دارم... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه). ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه ص 79). سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی). بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح ص 291) ، زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء).
- رکاکت داشتن، زشتی وقباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء).
، بی غیرتی، باریکی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رکاکت
سست شدن، کم عقل شدن
تصویری از رکاکت
تصویر رکاکت
فرهنگ لغت هوشیار
رکاکت
((رَ کَ))
سستی، سست رأیی، کم خردی
تصویری از رکاکت
تصویر رکاکت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راکت
تصویر راکت
وسیله ای که در بازی تنیس و پینگ پونگ به دست می گیرند و با آن به توپ ضربه می زنند
نوعی موشک
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نَ)
رکانه. سکونت به. اطمینان به. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
رکاکه. (منتهی الارب) (آنندراج). زن ناکس و سست رای و بی غیرت. (ناظم الاطباء). رجوع به رکاکه در معنی اسمی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَث ثی)
سست رای و بی غیرت گردیدن: رک رکاکهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقص عقل و سست رای گشتن. (از اقرب الموارد). سست شدن سخن و رای. (المصادر زوزنی) ، سست و تنک شدن چیز، رک الشی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شدن، کم شدن دانش و خرد مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به رک ّ شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رکیک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رکیک ب معنی مرد ناکس و سست رای و ضعیف العقل و آنکه بر اهل خود غیرت ندارد، مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (از آنندراج). رجوع به رکیک شود، جمع واژۀ رک یارک ّ به معنی باران ریزه است. (آنندراج). جمع واژۀ رک. (دهار). جمع واژۀ رک یا رک ّ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رک یا رک ّ شود، جمع واژۀ رکیکه. (ناظم الاطباء). رجوع به رکیکه شود، جمع واژۀ رکاکه. (اقرب الموارد). رجوع به رکاکه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
مرد ناکس و سست رای و آنکه بر اهل خود غیرت ندارد یا اهل او مهابت او نکند. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد فرومایۀ سست عقل و رای یا کسی که اهل وی اورا ضعیف شمرد و از وی نهراسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
در قدیم پارچه ای بوده مشبک، که دور آن را چوب گرفته بودند و در مواقعی که برف زیاد می افتاد این آلت را به پای اسبان میبستند، تا در برف فرونروند. در بعضی ازولایات ایران چنانکه گویند، وقتی که برف زیاد می افتد، اشخاص چیزی شبیه این آلت به کفشهای خود میبندند تادر برف فرونروند و این آلت را در گیلان به اصطلاح محلی ’چوکده’ گویند ولی ’چقته’ تلفظ کنند. (از ذیل ایران باستان ج 2 ص 1083). و رجوع به متن همان صفحه شود
افزاری است به شکل پاروب کوچک که در بازی معروف تنیس و پینگ پنگ به کار رود و بازیگران با آن توپ تنیس و پینگ پنگ را میزنند و بسوی هم پرتاب میکنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از رکانت
تصویر رکانت
استوار شدن، با وقار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاکه
تصویر رکاکه
سستی، بی آبرویی، ناکس، سست رای، بی رگ بدرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکت
تصویر راکت
افرازی است که در بازی تنیس بدست میگیرد و توپ را با آن میزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاک
تصویر رکاک
جمع رک، ریزه باران ها، جمع رکیک، ناکسان سست رایان
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ))
ابزاری به شکل یک صفحه توری گرد مسطح دارای دسته بلند که در بازی تنیس مورد استفاده قرار می گیرد، موشک
فرهنگ فارسی معین