خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
رکاسه. (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). به معنی رکاسه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود
رکاسه. (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). به معنی رکاسه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود
یخ نازک روی آب یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، هتشه برای مثال گرفت آب کاشه ز سرمای سخت / چو زرین ورق گشت برگ درخت (عمعق - ۱۹۵) کپسول
یخ نازک روی آب یَخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هَسَر، هَسیر، هَتشِه برای مثال گرفت آب کاشه ز سرمای سخت / چو زرین ورق گشت برگ درخت (عمعق - ۱۹۵) کپسول
کاژ. (جهانگیری). بمعنی کازه است و آن خانه ای باشد علفی که بر کنار کشت و زراعت سازند. (برهان). رجوع به کازه شود. کومه. رجوع به کومه شود. جمس. رجوع به جمس شود، یخ تنک و نازک را گویند و آن آبی است که در زمستان می بندد و منجمد میشود. (برهان). یخ تنک را گویند زیرا که به شیشۀ شفاف شباهت دارد، کاش بمعنی شیشه است. (انجمن آرا) (آنندراج) : گرفت آب کاشه ز سرمای سخت چو زرین ورق گشت برگ درخت. رودکی (جهانگیری) (آنندراج)
کاژ. (جهانگیری). بمعنی کازه است و آن خانه ای باشد علفی که بر کنار کشت و زراعت سازند. (برهان). رجوع به کازه شود. کومه. رجوع به کومه شود. جمس. رجوع به جمس شود، یخ تنک و نازک را گویند و آن آبی است که در زمستان می بندد و منجمد میشود. (برهان). یخ تنک را گویند زیرا که به شیشۀ شفاف شباهت دارد، کاش بمعنی شیشه است. (انجمن آرا) (آنندراج) : گرفت آب کاشه ز سرمای سخت چو زرین ورق گشت برگ درخت. رودکی (جهانگیری) (آنندراج)
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رکونه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رُکونَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود
سست رای و بی غیرت گردیدن: رک رکاکهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقص عقل و سست رای گشتن. (از اقرب الموارد). سست شدن سخن و رای. (المصادر زوزنی) ، سست و تنک شدن چیز، رک الشی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شدن، کم شدن دانش و خرد مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به رک ّ شود
سست رای و بی غیرت گردیدن: رک رکاکهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقص عقل و سست رای گشتن. (از اقرب الموارد). سست شدن سخن و رای. (المصادر زوزنی) ، سست و تنک شدن چیز، رک الشی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شدن، کم شدن دانش و خرد مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به رَک ّ شود
رکاشه. خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاشه و ریکاشه شود
رکاشه. خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاشه و ریکاشه شود
رکاسه. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. (ناظم الاطباء). آنچه مانند اخیه در زمین فروبرند و از آن است ’شد دابته الی الرکاسه’. (از اقرب الموارد)
رِکاسَه. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. (ناظم الاطباء). آنچه مانند اخیه در زمین فروبرند و از آن است ’شد دابته الی الرکاسه’. (از اقرب الموارد)
به معنی رکوب است. (منتهی الارب). نهال خرمابن بر مادر رسته و یا شاخ خرما بر تنه خرما برآمده. (ناظم الاطباء). راکوبه است. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب و راکوبه شود
به معنی رکوب است. (منتهی الارب). نهال خرمابن بر مادر رسته و یا شاخ خرما بر تنه خرما برآمده. (ناظم الاطباء). راکوبه است. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب و راکوبه شود
مثل کبسول. رجوع به کبسول شود. ظرف خرد برای بلعیدن دواهای بدمزه. بستۀ مخصوصی که دوادر آن ریزند و کوچک سازند تا بتوان بحلق فرو برد. - کاشه های دارویی: کاشه های داروئی از دو ورقۀ نازکی که با خمیر نشاستۀ خالص فطیر تهیه شده تشکیل یافته است و شکل آنها گرد و گوداست و دارای لبه ای پهن میباشد در یکی از آنها گردهای داروئی را میریزند و لبۀ دیگر را قدری مرطوب کرده بر روی اولی میگذارند و به کمک اسباب مخصوصی به نام کاشتور آن را فشار میدهند تا محکم شود همچنین کاشه های دیگری در داروخانه ها وجود دارد که یکی در دیگری جای میگیرد و داروها را در کاشۀ کوچکتر میریزند و کاشۀ بزرگتر را بر روی آن قرار داده فشار مختصری میدهند تا کاشۀ کوچکتر را در خود جای دهد. (کارآموزی داروسازی صص 115- 116)
مثل کبسول. رجوع به کبسول شود. ظرف خرد برای بلعیدن دواهای بدمزه. بستۀ مخصوصی که دوادر آن ریزند و کوچک سازند تا بتوان بحلق فرو برد. - کاشه های دارویی: کاشه های داروئی از دو ورقۀ نازکی که با خمیر نشاستۀ خالص فطیر تهیه شده تشکیل یافته است و شکل آنها گرد و گوداست و دارای لبه ای پهن میباشد در یکی از آنها گردهای داروئی را میریزند و لبۀ دیگر را قدری مرطوب کرده بر روی اولی میگذارند و به کمک اسباب مخصوصی به نام کاشتور آن را فشار میدهند تا محکم شود همچنین کاشه های دیگری در داروخانه ها وجود دارد که یکی در دیگری جای میگیرد و داروها را در کاشۀ کوچکتر میریزند و کاشۀ بزرگتر را بر روی آن قرار داده فشار مختصری میدهند تا کاشۀ کوچکتر را در خود جای دهد. (کارآموزی داروسازی صص 115- 116)
رشاشه. قطره های کوچک باران و باران ریزه. (ناظم الاطباء). چکیدگی و تراوش آب و ریزش و بارش قطره های باریک. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات) (آنندراج) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). قطره های کوچک باران ریزه باشد، و گویند عربی است. (برهان) : آب از دهن پریشان می بارید به هر کس که رشاشه ای از آن می رسید خوشدل و خندان بازمی گشت. (جهانگشای جوینی). زهی ز خوان نوالت نوالۀ فردوس زهی ز رشحۀ دستت رشاشۀعمان. سلمان ساوجی. ، گلاب پاش. (لغت محلی شوشتر). گلابدان. گلاب زنه. گلاب زن. (یادداشت مؤلف) ، پردۀ چشم. (لغت محلی شوشتر)
رشاشه. قطره های کوچک باران و باران ریزه. (ناظم الاطباء). چکیدگی و تراوش آب و ریزش و بارش قطره های باریک. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات) (آنندراج) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). قطره های کوچک باران ریزه باشد، و گویند عربی است. (برهان) : آب از دهن پریشان می بارید به هر کس که رشاشه ای از آن می رسید خوشدل و خندان بازمی گشت. (جهانگشای جوینی). زهی ز خوان نوالت نوالۀ فردوس زهی ز رشحۀ دستت رشاشۀعمان. سلمان ساوجی. ، گلاب پاش. (لغت محلی شوشتر). گلابدان. گلاب زنه. گلاب زن. (یادداشت مؤلف) ، پردۀ چشم. (لغت محلی شوشتر)
ابن عبدالصمد عمّی. شاعری است فحل از بنی عم، از شعرای دورۀ عباسیان، و از اهالی بصره. وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است. عکاشه در حدود سال 175 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از الاغانی و فوات الوفیات و سمط اللاّلی)
ابن عبدالصمد عَمِّی. شاعری است فحل از بنی عم، از شعرای دورۀ عباسیان، و از اهالی بصره. وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است. عکاشه در حدود سال 175 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از الاغانی و فوات الوفیات و سمط اللاَّلی)
دهی است از دهستان بهی در بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 26 هزارگزی خاور بوکان و 26 هزارگزی خاور شوسۀ بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 501 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصول آن غله و چغندر وتوتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بهی در بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 26 هزارگزی خاور بوکان و 26 هزارگزی خاور شوسۀ بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 501 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصول آن غله و چغندر وتوتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)