منسوب به رو (روی)، آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد: لاستیک رویی، (فرهنگ فارسی معین)، منسوب به روی، و در ترکیب با کلمات دیگر حاصل مصدر تشکیل دهد: خوب رویی، تازه رویی، خوش رویی، زشت رویی، آدم رویی، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به روی شود
منسوب به رو (روی)، آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد: لاستیک رویی، (فرهنگ فارسی معین)، منسوب به روی، و در ترکیب با کلمات دیگر حاصل مصدر تشکیل دهد: خوب رویی، تازه رویی، خوش رویی، زشت رویی، آدم رویی، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به روی شود
منسوب به روی به معنی برو فوق، زبرین، برین، مقابل زیرین، آنچه بربالا است، خلاف زیرین، (یادداشت مؤلف) : گفت لطف کن ولحاف رویین را بردار که هزار دانه عرق کردم، (از لطائف عبید زاکانی)، منسوب به روی که فلزی است، هر چیز که از روی ساخته شده باشد، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از انجمن آرا)، از روی، رویینه، که از روی ساخته شده باشد، (یادداشت مؤلف) : و اندر بتان بسیارند زرین و رویین، (حدود العالم)، رده برکشیدند هردو سپاه غو نای رویین برآمد به ماه، فردوسی، چه برزوی از خواب سر بر کشید خروشیدن نای رویین بدید، فردوسی، این بدرد ترک رویین را چو هیزم را تبر و آن شود در سینۀ جنگی چو در سوراخ مار، منوچهری، تختی همه از زر سرخ بود ... و چهار صورت رویین ساخته برمثال مردم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550)، کوس رویین که بر جمازگان بود فروکوفتند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 617)، ذکر شهرستان رویین که آن را مدینهالصفر خوانند، (مجمل التواریخ والقصص)، و از عین القطر شهرستانی رویین کرد که آن را مدینهالصفر خوانند، (مجمل التواریخ والقصص)، دل دوزد نوک نیزۀ خطی جان سوزد حد تیغ رویینا، ناصرخسرو، ترا رسولان باشند تیرهای خدنگ جواب نامه بود تیغهای رویینا، مسعودسعد، جام بلور در خم رویین رستم است دست از دهان خم به مدارا برآورم، خاقانی، چو آن طبل رویین گرگینه چرم به ماهی رساند یک آواز نرم، نظامی، ، برنجین، (ناظم الاطباء) : یکی دیگ رویین به بار اندرون که استاد بود او به کار اندرون، فردوسی، ، محکم، استوار، (فرهنگ فارسی معین)، - دژ رویین، دژ محکم و استوار: گویی اینک بر دژ رویین روس رایت شاه اخستان برکرد صبح، خاقانی، - رویین حصار، کنایه از حصار محکم و استوار: عروسی را بدان رویین حصاری ز بازو ساختی سیمین عماری، نظامی، - رویین روان، که روانی استوار دارد، که روحیۀ قوی و محکم دارد: بزودی سوی پهلوان آمدند خردمند و رویین روان آمدند، فردوسی، ، رنگ سرخی که به روی می مالند، سرخی، (ناظم الاطباء)، اما ظاهراً محرف روینی باشد که منسوب به روین یا روناس است
منسوب به روی به معنی بَرو فوق، زبرین، برین، مقابل زیرین، آنچه بربالا است، خلاف زیرین، (یادداشت مؤلف) : گفت لطف کن ولحاف رویین را بردار که هزار دانه عرق کردم، (از لطائف عبید زاکانی)، منسوب به روی که فلزی است، هر چیز که از روی ساخته شده باشد، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از انجمن آرا)، از روی، رویینه، که از روی ساخته شده باشد، (یادداشت مؤلف) : و اندر بتان بسیارند زرین و رویین، (حدود العالم)، رده برکشیدند هردو سپاه غو نای رویین برآمد به ماه، فردوسی، چه برزوی از خواب سر بر کشید خروشیدن نای رویین بدید، فردوسی، این بدرد ترک رویین را چو هیزم را تبر و آن شود در سینۀ جنگی چو در سوراخ مار، منوچهری، تختی همه از زر سرخ بود ... و چهار صورت رویین ساخته برمثال مردم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550)، کوس رویین که بر جمازگان بود فروکوفتند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 617)، ذکر شهرستان رویین که آن را مدینهالصفر خوانند، (مجمل التواریخ والقصص)، و از عین القطر شهرستانی رویین کرد که آن را مدینهالصفر خوانند، (مجمل التواریخ والقصص)، دل دوزد نوک نیزۀ خطی جان سوزد حد تیغ رویینا، ناصرخسرو، ترا رسولان باشند تیرهای خدنگ جواب نامه بود تیغهای رویینا، مسعودسعد، جام بلور در خم رویین رستم است دست از دهان خم به مدارا برآورم، خاقانی، چو آن طبل رویین گرگینه چرم به ماهی رساند یک آواز نرم، نظامی، ، برنجین، (ناظم الاطباء) : یکی دیگ رویین به بار اندرون که استاد بود او به کار اندرون، فردوسی، ، محکم، استوار، (فرهنگ فارسی معین)، - دژ رویین، دژ محکم و استوار: گویی اینک بر دژ رویین روس رایت شاه اخستان برکرد صبح، خاقانی، - رویین حصار، کنایه از حصار محکم و استوار: عروسی را بدان رویین حصاری ز بازو ساختی سیمین عماری، نظامی، - رویین روان، که روانی استوار دارد، که روحیۀ قوی و محکم دارد: بزودی سوی پهلوان آمدند خردمند و رویین روان آمدند، فردوسی، ، رنگ سرخی که به روی می مالند، سرخی، (ناظم الاطباء)، اما ظاهراً محرف روینی باشد که منسوب به روین یا روناس است
نام ولایتی. (ناظم الاطباء) (از برهان). لقب شهر بیکند: قتیبه بن مسلم بسیار رنج دید به گرفتن او (بیکند که بغایت استوار بود و او را شهرستان رویین خوانده اند. (تاریخ بخارا ص 22) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 2953 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و بنشن و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام ولایتی. (ناظم الاطباء) (از برهان). لقب شهر بیکند: قتیبه بن مسلم بسیار رنج دید به گرفتن او (بیکند که بغایت استوار بود و او را شهرستان رویین خوانده اند. (تاریخ بخارا ص 22) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 2953 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و بنشن و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام پسر افراسیاب، (ناظم الاطباء)، نام پسر افراسیاب که درجنگ دوازده رخ بر دست بیژن پسر گیو کشته شد، (برهان) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) : بنزد سیاوش فرستاد یار چو رویین و چون شیدۀ نامدار، فردوسی، باد قهرش تا وزیده گشت بر روی مصاف در تن رویین همه خون خشک همچون روین است، شهاب الدین (از انجمن آرا) نام پهلوان ایرانی که داماد طوس و پسر پشنگ بود، (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (از برهان) نام پسر پیران که از پهلوانان توران بود، (فرهنگ لغات ولف) (آنندراج) (از انجمن آرا)
نام پسر افراسیاب، (ناظم الاطباء)، نام پسر افراسیاب که درجنگ دوازده رخ بر دست بیژن پسر گیو کشته شد، (برهان) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) : بنزد سیاوش فرستاد یار چو رویین و چون شیدۀ نامدار، فردوسی، باد قهرش تا وزیده گشت بر روی مصاف در تن رویین همه خون خشک همچون روین است، شهاب الدین (از انجمن آرا) نام پهلوان ایرانی که داماد طوس و پسر پشنگ بود، (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (از برهان) نام پسر پیران که از پهلوانان توران بود، (فرهنگ لغات ولف) (آنندراج) (از انجمن آرا)
گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود
گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود
بادبان، شهروند رم منسوب به روم (پایتخت ایتالیا) از مردم روم رمی، منسوب به روم (آسیای صغیر) از مردم آسیای صغیر. یا رومی و زنگی روز و شب. یا رومی و هندی روز و شب، نوعی جامه، آهنگهایی که از مملکت عثمانی به ایران آمده و اغلب وزن دو ضربی دارد
بادبان، شهروند رم منسوب به روم (پایتخت ایتالیا) از مردم روم رمی، منسوب به روم (آسیای صغیر) از مردم آسیای صغیر. یا رومی و زنگی روز و شب. یا رومی و هندی روز و شب، نوعی جامه، آهنگهایی که از مملکت عثمانی به ایران آمده و اغلب وزن دو ضربی دارد