جدول جو
جدول جو

معنی رویخی - جستجوی لغت در جدول جو

رویخی
(یَ)
فرنی. خوراکی که از شیر و آرد و برنج پزند (رقیق) و روی یخ گذارند تا خنک شود و شیرۀ شهد روی آن ریزند و در تابستان به عنوان تنقل بخورند. (فرهنگ لغات عامیانه). نوعی دسر که از نشاسته و شکر ساخته شود. (فرهنگ فارسی معین). فیرنی که در سینی های کوچک روی یخ گذارند به تابستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رویخی
نوعی دسر که از نشاسته و شکر ساخته شود ژله
تصویری از رویخی
تصویر رویخی
فرهنگ لغت هوشیار
رویخی
((یَ))
لرزانک، نوعی دسر ساخته شده از نشاسته و شکر
تصویری از رویخی
تصویر رویخی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رویی
تصویر رویی
ویژگی آنچه از فلز روی ساخته شده، کنایه از چیز سخت و محکم
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
منسوب به رویش. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به رویش شود.
- دستگاه رویشی، مجموعۀ اندامهایی که جهت رشد و نمو گیاهان بکار می افتد و آنها عبارتند از: ریشه، ساقه و برگ. مقابل دستگاه زایشی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
منسوب به رو (روی)، آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد: لاستیک رویی، (فرهنگ فارسی معین)،
منسوب به روی، و در ترکیب با کلمات دیگر حاصل مصدر تشکیل دهد: خوب رویی، تازه رویی، خوش رویی، زشت رویی، آدم رویی، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به روی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به ریخ که موضعی است به خراسان، از آن ناحیه است محمد بن قاسم بن حبیب صفار و اولاد او که محدثانند، (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به رویش. یا دستگاه رویشی مجموعه اندامهایی که جهت رشد و نمو گیاهان به کار می افتد و آنها عبارتند از: ریشه ساقه برگ مقابل دستگاه زایشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویی
تصویر رویی
منسوب به رو (روی) آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد لاستیک رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویی
تصویر رویی
آن چه در سطح چیزی جای گیرد
فرهنگ فارسی معین
بالایی، فوقانی
متضاد: تحتانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد