جدول جو
جدول جو

معنی روپاک - جستجوی لغت در جدول جو

روپاک
رومال، دستمال، دستار
تصویری از روپاک
تصویر روپاک
فرهنگ فارسی عمید
روپاک
دستمال، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رومال، بشگیر، (ناظم الاطباء)، مندیل، دستار، دستمال که زنان بر سر اندازند، (بهار عجم)، نقاب زنان، برقع، (ناظم الاطباء)، مقنعه، معجر، چارقد:
چو گیرد از حیا بر رخ نقابی شمع رخسارم
کند پیراهن فانوس روپاک مقیش را،
میرزا معز فطرت (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
روپاک
دستمال، مندیل، دستار
تصویری از روپاک
تصویر روپاک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روناک
تصویر روناک
(دخترانه)
روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روماک
تصویر روماک
(پسرانه)
در گویش مازندران راست و منظم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشاک
تصویر روشاک
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روپاس
تصویر روپاس
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
آنچه بر روی طعام یاحلوایی از خوردنیها پاشند برای زینت یا خوشمزگی، چنانکه پستۀ خردکرده بر روی شله زرد و قیمه بر روی آش رشته، (یادداشت مؤلف)، آنچه بر روی مسهل و منضج از دواهای خشک پاشند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 45هزارگزی شمال غربی راور و 8هزارگزی شمال راه فرعی راور به کرمان، سکنۀ آنجا را سه خانوار تشکیل می دهند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است در ناحیۀ پنجاب از کشور هندوستان واقع در 71هزارگزی غرب ایالت آمباله، دارای قریب به ده هزار تن سکنه است که نیمی از آنها را مسلمانان تشکیل می دهند، از محصولاتش حبوب و شکر قابل ذکر است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام جزیره ای است در شرق جزیره بزرگ سوماترا، و بسبب پستی و باتلاقی بودن خالی از سکنه است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
خالص. صاف. پالوده شده. (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
مطابق نوشتۀ ابوریحان بیرونی ازطوایف جنوبی هندوستان است. (تحقیق ماللهند ص 151)
لغت نامه دهخدا
(تْ رُ کُ)
این جسم الکالوئید کوکائین ژاوه است و از نظر شیمیایی همشکل تروپین یا پسودوتروپانول می باشد. خاصیت بی حسی موضعی آن از کوکائین زیادتر است و موجب اتساع مردمک چشم نمی شود. بشکل ملح کلرهیدرات و به غلظت کمی کمتر از کوکائین آنرا بکار می برند. (درمان شناسی عطایی ج 2 ص 812). و رجوع به درمان شناسی سپهر ص 112 شود
لغت نامه دهخدا
روسری چارقد
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی