جدول جو
جدول جو

معنی رونکی - جستجوی لغت در جدول جو

رونکی
(نَ)
رانکی. پاردم. تلفظی از رانکی. منسوب به ران. نواری پهن از چرم یا پارچه های ضخیم پشمی که در پشت ران و زیر کفل چارپایان (خر، استر، یابو) بندند و صحیح آن ’رانکی’ است یعنی مربوط به ران. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رانکی
تصویر رانکی
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، قشقون، پال دم
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ)
رجوع به رودکی شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سلطان آباد بخش حومه شهرستان سبزوار، جمعیت آن 400 تن، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و میوه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
طایفه ای هستند از طوایف فارس که ییلاق آنها کوه خرمن کوه ضیمکان است و قشلاق آنها نواحی بلوک میمند می باشد و معیشت آنها از گوسفند است. (فارسنامۀ ناصری ص 332)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم رودکی سمرقندی مکنی به ابوعبدالله از شعرای شیرین زبان فارسی است. وی بسال 329 ه. ق. در رودک وفات یافت. (لباب الانساب). آقای دکتر صفا در تاریخ ادبیات در ایران آرد: کنیه و نام و نسب رودکی در الانساب سمعانی ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم یاد شده و در تذکرۀ دولتشاه سمرقندی و آتشکدۀ آذر بیگدلی و مجمعالفصحاء هدایت، ابوالحسن آمده و قول سمعانی را به سبب قدمت صحیحتر میتوان پنداشت و وی را به سبب انتساب به رودک سمرقند، رودکی گفته اند. مولد رودکی در قریۀ بنج از قرای رودک سمرقند بود. بنج از قرای بزرگ رودک ومرکز آن بوده و بهمین سبب به بنج رودک شهرت داشته است. ولادت رودکی بحدس باید در اواسط قرن سوم اتفاق افتاده باشد. از آغاز حیات او و کیفیت تحصیلاتش اطلاع دقیق در دست نیست. عوفی گفته است که ’چنان ذکی و تیزفهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گفتن گرفت و معانی دقیق میگفت چنانکه خلق بوی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود و بسبب آواز در مطربی افتاده بود و از ابوالعبک بختیار که در آن صنعت صاحب اخبار بود بربط بیاموخت و در آن ماهرشد... و امیر نصر بن سامانی او را بقربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت...’. عوفی در مقدمۀ همین سخنان نوشته است که ’از مادر نابینا آمده’ لیکن سمعانی و نظامی عروضی و صاحب تاریخ سیستان بکوری او اشارتی ندارند. اما از شاعران قریب العهد باو اشارات صریح در این باره در دست است، از طرفی دیگر در اشعار شاعر به اشاراتی بازمیخوریم که دلالت بر بینایی او دریک زمان میکنند و این اشارات مایۀ حیرت خواننده می شود چنانکه یا باید در صحت این ابیات و یا در صحت نقل آنها تردید کرد و یا پنداشت که رودکی در قسمتی از زندگانی خود بینا بوده و بعد کور شده است. رودکی بنابتصریح سمعانی در الانساب بسال 329 ه. ق. در مولد خود یعنی قریۀ بنج درگذشت و همانجا بخاک سپرده شد.
ممدوحان رودکی: رودکی بدربار آل سامان و از میان سامانیان به امیر سعید نصر بن احمد بن اسماعیل (301- 331) اختصاص داشت اما بعید نیست که پیش از امیرنصر دربار پادشاه دیگر یعنی مثلا احمد بن اسماعیل (متوفی در 301) را نیز درک کرده باشد. دیگر از ممدوحان رودکی امیر شهید ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن اللیث، معروف به بانویه از امرای صفاری بود که از سال 311 تا 352 ه. ق. حکومت میکرد. دیگر از ممدوحان رودکی ماکان بن کاکی و ابوالفضل بلعمی وزیر معروف سامانی است. این وزیر دانشمند بنا به روایت سمعانی او را در میان عرب و عجم بی نظیر میدانست، و انعام جزیل او به رودکی زبانزد شاعران بعد بود و ظاهراً مشوق رودکی در نظم کلیله و دمنه همین وزیر دانشمند بوده است.
اشعار و آثار رودکی: رودکی مسلماً یکی از بزرگترین شاعران ایران است. سمعانی در وصف او گفته است ’قیل انه اول من قال الشعر الجید بالفارسیه و قال ابوسعد الادریس الحافظ: ابوعبدالﷲ الروذکی کان مقدماً فی الشعر بالفارسیه فی زمانه علی اقرانه’. توجهی که شعرای بزرگ ایران از قبیل شهید بلخی و کسائی و نظامی عروضی و عنصری و فرخی وسوزنی به سخن رودکی داشته و اغلب به تضمین اشعار اویا ذکر عظمت وی در شاعری مبادرت ورزیده اند جملگی مؤید سخن سمعانی است. در کثرث اشعار رودکی بحثی نیست و حداقل اشعار او را به صدهزار بیت تخمین زده اند امااکنون از آن همه اشعار جز چند قطعه و قصیده چیزی دردست نیست. مهمترین اثر رودکی که اکنون جز ابیات پراکنده ای از آن باقی نمانده کلیله و دمنۀ منظوم است که بفرمان امیرنصر انجام شد و گویا ابوالفضل بلعمی دراین کار بی تأثیر نبود. این منظومه، مثنوی و ببحر رمل مسدس سروده شده است. رودکی غیر از کلیله و دمنه مثنویهای دیگری نیز داشت و از آن جمله است یک مثنوی ببحر متقارب و یک مثنوی ببحر خفیف و یک مثنوی ببحر هزج مسدس و یک مثنوی دیگر ببحر سریع که از همه آنها ابیات پراکنده ای دردست داریم. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر ذبیح الله صفا ج 1 صص 374- 391). رجوع به شرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی و رودکی آثار منظوم چ مسکو 1964 میلادی و لباب الالباب عوفی و تاریخ سیستان ص 317- 323- 183- 347- 325- و مجمع الفصحا ج 1 ص 237 و چهار مقاله و سخن و سخنوران تألیف فروزانفر و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نسبت است به رودک و آن ناحیه ای است به سمرقند. (از انساب سمعانی). رجوع به رودک شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان فلارد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان، با 249 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام محلی است. شاه طهماسب صفوی اکراد آنجا را به تنکابن گیلان انتقال داد. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 23 و ترجمه آن ص 45)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از: روز + کاف تصغیر + یای وحدت. یک روزی. یک زمان اندکی. (ناظم الاطباء) :
چون بریدند روزکی دو سه راه
توشه ای را که داشتندنگاه.
نظامی.
اما نه هنوز روزکی چند
میباید شد بوعده خرسند.
نظامی.
که صابر شو درین غم روزکی چند
نماند هیچکس جاوید در بند.
نظامی.
روزکی چند چون برآسایم
در انصاف و عدل بگشایم.
نظامی.
روزکی چند باش تا بخورد
خاک مغز سر خیال اندیش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی از شهرستان کازرون، واقع در 27هزارگزی شرق فهلیان در کنار رود خانه شیرین. در دامنه واقع و گرمسیر است. سکنۀ آن 366 تن است که مذهب تشیع دارند و به لری و فارسی سخن می گویند. آب آن از رود خانه شیرین تأمین می شود و محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و قالی بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آن جزء از پشت ستور بارکش که در میان کمر و دم واقع شده. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از پالان که میان کمر و دم ستور بارکش را می پوشاند. (ناظم الاطباء). قسمتی از یراق اسب. (یادداشت مؤلف). نواری پهن که زیر دم خر و اسب و قاطر افتد. (از یادداشت مؤلف). تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور قرار گیرد. پاردم. تسمۀ چرمی که از دو سوی پالان را بهم متصل کند و بر روی دو ران ستور زیر دم ستور افتد. و رجوع به رانگی در همین لغت نامه شود.
- دست برانکیش نمیرسد، مزاحی نزدیک بدشنام است که بجای دست بدامنش نمیرسد گویند. رانکی قسمی از ساز است که بر دو ران افتد. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 806).
- رانکی کسی بو دادن، مذهب و دینی دیگر به نهانی گرفتن. (یادداشت مؤلف).
- ، جاسوس بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رونی
تصویر رونی
منسوب به رونه از مردم رونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
تسمه عقب پالان که بر ران چارپا قرار گیرد پار دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
((نَ))
تسمه عقب پالان که بر ران چهارپا قرار گیرد، پاردم
رانکی کسی بودن: کنایه از منحرف شدن از جاده عفاف یا دیانت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به طور برونکی
تصویر به طور برونکی
Bronchially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
بند کفل اسب که از جنس تسمه ای چرمی است و از زیر دم به پالان
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن رونما به عروس
فرهنگ گویش مازندرانی
رانکی، پاردم
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه ای است سازی مربوط به سرنا، این قطعه هنگام حرکت عروس
فرهنگ گویش مازندرانی
بندهایی که رانکی را به پالان وصل کند
فرهنگ گویش مازندرانی
هرزه، افسار گسیخته
فرهنگ گویش مازندرانی
مصر شدن، اصرار کردن، ول رها افسارگسیخته، هرزه
فرهنگ گویش مازندرانی
برونشی، برونش
دیکشنری اردو به فارسی