جدول جو
جدول جو

معنی رومیلی - جستجوی لغت در جدول جو

رومیلی
یکی از ایالات سابق مملکت عثمانی واقع در اروپا که اکنون جزو بلغارستان است و دارای 975000 تن جمعیت و شهر حاکم نشین آن فیلیپوپولی که فلبه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، روم ایلی، و رجوع به روم ایلی و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 454 شود،
- رومیلی شرقی، روم ایلی شرقی، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به روم ایلی شرقی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامیلا
تصویر رامیلا
(دخترانه)
خدای بزرگ، نامی آشوری است، خدای بزرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رومینا
تصویر رومینا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
(رَ لِ)
دهی از بخش لنگه شهرستان لار. سکنۀ آن 117 تن. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات و خرما. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ’روی میز’: چراغ رومیزی، (فرهنگ فارسی معین)، جامه که میز را بدان پوشند، پارچه یا مشمع یا نایلون که بروی میز گسترند، (یادداشت مؤلف)،
- ساعت رومیزی، ساعت که در روی میز جا دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دستمالی که دور سر بندند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
ابوالقاسم مکی بن عبدالسلام المقدسی الرمیلی. منسوب است به رمیلۀ بیت المقدس. وی به شام و عراق و بصره سفر کرد و احادیث فراوان از شیوخ مشهور شنید و در بغداد از اصحاب مخلص و عیسی وزیر حدیث شنید و به بیت المقدس بازگشت و در آنجا روزگار می گذاشت تا در روزورود فرنگیان بدانجا شهید شد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومبلی
تصویر رومبلی
پارچه ای که برای تمیز نگه داشتن میل و اثاث روی آن کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نومیدی
تصویر نومیدی
یاس، درماندگی بیچارگی
فرهنگ لغت هوشیار
خانوادگی مربوط فامیل خانوادگی: تو مرا حبس می کنی آوخ شرم بادت ز ننگ فامیلی. (بهار)، به طور دسته جمعی و خانوادگی: فامیلی به مهمانی رفتیم. یا نام فامیلی. نام خانوادگی شناسنامه. توضیح احتراز از این ترکیب نیمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اومالی
تصویر اومالی
یونانی تازی گشته شاه انگبین انگبین داود عسل داود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روگیری
تصویر روگیری
احتجاب زنان، حجاب زنان، رو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
فولاد و آهن جوهردار، آنچه از فولاد و آهن جوهردار سازند مانند شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو میزی
تصویر رو میزی
منسوب به) روی میز: (چراغ رومیزی، آنچه که روی میز کشند از پارچه مشمع نایلون و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فامیلی
تصویر فامیلی
خانوادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
Routine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
routinier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
wa kawaida
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
일상적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
定期的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
שגרתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
rutin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
नियमित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
рутинный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
routinematig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
rutinario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
routinario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
rotineiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
常规的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
rutynowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
рутинний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
routinemäßig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روتینی
تصویر روتینی
ประจำ
دیکشنری فارسی به تایلندی