جدول جو
جدول جو

معنی روفرشی - جستجوی لغت در جدول جو

روفرشی
پارچه ای از جنس کتان یا پنبه که روی فرش می اندازند
تصویری از روفرشی
تصویر روفرشی
فرهنگ فارسی عمید
روفرشی
(فَ)
آنچه روی فرش اندازند تازه و تمیز ماندن فرش را. (یادداشت مؤلف). پارچه ای از پشم و کتان یا پنبه که بر روی فرش اطاق گسترند تا فرش گرانبها از نور آفتاب و پاخوردگی حفظ شود یا عیب فرش پوشیده ماند، و آن به مقتضای فصل تغییرپذیر است. (فرهنگ فارسی معین) ، کفش راحتی که در خانه پا کنند
لغت نامه دهخدا
روفرشی
روبوب روبوبی
تصویری از روفرشی
تصویر روفرشی
فرهنگ لغت هوشیار
روفرشی
((فَ))
پارچه ای که روی فرش می گسترند تا از تابش آفتاب در امان باشد، دم پایی یا کفش راحتی که در خانه به پا کنند
تصویری از روفرشی
تصویر روفرشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ رِ)
منسوب به گوارش.
- جانوران گوارشی، ساختمان بدن آنهامانند هیدر است ولی غدد تناسلی ندارند. در انتهای بدن آنها دهانشان قرار دارد که دور آن شاخکها قرار دارد. شاخکها ساده یا منشعبند و یا انتهای آنها مانند چماقی گرد است که نماتوسیستها در آن محل جمع گردیده اند. (از جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج 1 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رفتگی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رفتنی. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفتنی و رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گشاده رو. کنایه از شاد و خندان:
چو آمد حجابی میان دو کاخ
یکی تنگدل شد یکی روفراخ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پارچۀ مربع شکل که بر روی کرسی اندازند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرسی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبرو. مقابل. محاذی:
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
و رجوع به روبرو شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
بوی فروشی. شغل عطار و مشک فروش. عمل بوفروش:
در چین سر زلف تو دربوی فروشی
دم جز بخطا می نزند نافۀ آهو.
ابن یمین.
، جایی یا چاهی که در آن غله پنهان کنند. (ناظم الاطباء) :
غله کردی به زیربوک نهان
چون نرانند بوک بر سر تو.
طیان.
، ترجمه فرض هم هست. (برهان) (آنندراج). واجب و فرض الهی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
پارچه ای از پشم و کتان یا پنبه ای که بر روی فرش اطاق گسترند تا فرش گرانبها از نور آفتاب و پاخوردگی حفظ شود یا عیب فرش پوشیده ماند و آن به مقتضای فصل تغییر پذیر است، کفش راحتی که در خانه پا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرورشی
تصویر پرورشی
مربوط یا منسوب به پرورش، پرورش یافته و پرورده شده در خارج از محیط طبیعی خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
هضميٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
Digestive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
digestif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
пищеварительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
ย่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
digestivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
verdauungsfördernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
ہاضمہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
পেটের
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
sindirim
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
mmengenyuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
травний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
消化の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
消化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
עיכול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
소화의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
trawienny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
पाचक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
spijsvertering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
digestivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
digestivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گوارشی
تصویر گوارشی
pencernaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی