جدول جو
جدول جو

معنی روعانی - جستجوی لغت در جدول جو

روعانی
(رَ)
به معنی دلی و عقلی، منسوب به روع که به معنی دل و عقل است. (غیاث اللغات از منتخب اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روحانی
تصویر روحانی
آنچه مربوط به روح و روان باشد
دانشمند و پیشوای دینی، فقیه
معنوی، دینی، مذهبی
دارای پارسایی و صفا، مربوط به عالم ملکوت
فرهنگ فارسی عمید
شاعری باستانی است و از او شواهدی در لغت نامۀ اسدی آمده، از جملۀ آنها این بیت است:
عزیز و قیصر و فغفور را بمان که ورت
نه شار ماند نه شیرج نه رای ماند نه رام،
(از لغت فرس چ عباس اقبال ص 156)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
علی بن محمد بن سلامه روحانی مقری رحبی، مکنی به ابوالحسن. از اصحاب حدیث بود. رجوع به علی بن محمد و معجم البلدان ذیل ’روحا’ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نی ی)
منسوب به روح که بمعنی نسیم و آسایش و تازگی باشد، یعنی از مقولۀ آسایش و نسیم است در لطافت و پاکیزگی... و جایی که گویند این چیز روحانی است بضم و فتح راء هر دو خوانده اند و در لفظ روح بفتح یا ضم راءدر حالت نسبت الف و نون می افزایند. (از غیاث). باروح و خوب و نیک و مطبوع و پسندیده. (ناظم الاطباء).
- مکان روحانی، جای پاک و پاکیزه و باصفا. (ازناظم الاطباء).
، منسوب به روحاء که نام قریه ای است. (از المنجد) (از متن اللغه). رجوع به روحاء (از قرای رحبۀ شام) شود
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
منسوب به روح یعنی آنچه از مقولۀ روح و جان باشد، جایی که میگویند این چیز روحانی است بضم و فتح هر دو خوانده اند، و در لفظ روح بفتح یا ضم راء در حالت نسبت، الف و نون می افزایند. (از غیاث). منسوب به روح. (از المنجد) (ناظم الاطباء) :
آن پیکر روحانی بنمای به خاقانی
تا دیدۀ نورانی بر پیکرت افشانم.
خاقانی.
چرخ اطلس سزدش جامۀ عیدی که در او
نقش روحانی بر آستر آمیخته اند.
خاقانی.
رواق چرخ همه پر صدای روحانی است
در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب.
خاقانی.
پیکری چون خیال روحانی
تازه رویی گشاده پیشانی.
نظامی.
دگرباره چو شیرین دیده برکرد
در آن تمثال روحانی نظر کرد.
نظامی.
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی
کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست.
سعدی.
تا کی ای بوستان روحانی
گله از دست بوستانبانت.
سعدی.
- عالم روحانی، عالم عقل و نفس و صور است و آن محیط به عالم افلاک و عالم افلاک محیط به عالم ارکان است، مقابل آن عالم جسمانی است که عبارت از فلک محیط و مافیهاست از افلاک و عناصر. (از رسالۀ اخوان الصفاج 3 ص 339 و کشاف اصطلاحات الفنون چ هند ص 1053 بنقل فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ص 346). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و حکمه الاشراق ص 13 و 308 و حاشیۀ ص 242 و 243 شود.
، پارسا و اهل صفا. (ناظم الاطباء) ، صاحب روح و جان، و کذلک النسبه الی الملک و الجن. ج، روحانیون. (منتهی الارب). آنچه روح داشته باشد. (از اقرب الموارد) ، در تداول کنونی فارسی زبانان، به عالم و فقیه و طالب علوم دینی اطلاق میشود. رجوع به روحانیان و روحانیون شود، آدمی و پری، و گفته اند آنکه خود روح باشد نه تن مانند فرشتگان و پریان، و صاحب ’صراح’ گوید: روحانی فرشته و پری است و هر شی ٔ ذیروحی را نیز روحانی گویند و جمع آن روحانیون است. (ازکشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 1 ص 605).
- روحانیان، جمع واژۀ فارسی روحانی است. (آنندراج). فرشتگان و پریان. (غیاث). بنی جان، یا جنیان برادران دیوان وپریان. ملائکه ای که موکل کواکب سبعه اند. (لغت محلی شوشتر خطی) :
تو نه آنی کز کفت روحانیان شکر خورند
قدر خود بشناس و قوت از خوان و خان کس مخور.
خاقانی.
صیدگه شاه جهان را خوش چراگاه است از آنک
لخلخۀ روحانیان بینی در او بعرالظبا.
خاقانی.
تنیده تنش بر رصدهای دور
به روحانیان بر جسدهای نور.
نظامی (از آنندراج).
پیشکش خلعت زندانیان
محتسب و ساقی روحانیان.
نظامی.
- ، کنایه از معشوقه ها و یاران و اهل صفا:
ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار عزیز را برسانی دعای یار.
سعدی.
- روحانیان عشق، کسانی که عشق روحانی و افلاطونی ورزند:
بهر بخور مجلس روحانیان عشق
سازیم سینه مجمر سوزان صبحگاه.
خاقانی.
- ، اوتاد و مردمان مقدس و مرتاضان. (از لغت محلی شوشتر خطی).
- روحانی روی، آنکه رویی زیبا و روحانی دارد همچون ملکوتیان:
من بودم و آن نگار روحانی روی
افکنده در آن دو زلف چوگانی گوی.
خاقانی.
- طب روحانی، معالجۀبیمار با کم کردن بعضی اعراض نفسانی و افزودن بعضی دیگر. (یادداشت مؤلف).
، در اصطلاح کیمیاگران، روحانی بمعنی سیماب و جیوه است، روح نیز بهمین معنی گویند. رجوع به سیماب شود
لغت نامه دهخدا
لعل گون و سرخ گون، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
منسوب به روح، آنچه از مقوله روح و جان باشد، پیشوای مذهبی، پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
((رُ))
پیشوای مذهبی، پارسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
ایرمان، دین یار، مغمرد، وخشی، مینوی، کاتوزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
رجل دينٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
Spiritual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
spirituel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
духовный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
kiroho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پر از روح، معنوی، روحی، روحانی
دیکشنری اردو به فارسی
رمانتیک، رومی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
روحانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
আধ্যাত্মিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
ทางจิตวิญญาณ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
영적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
ruhani
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
spirituell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
精神的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
רוחני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
spiritual
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
spiritueel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
espiritual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
spirituale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
espiritual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
精神的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
duchowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
духовний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
आध्यात्मिक
دیکشنری فارسی به هندی