جدول جو
جدول جو

معنی روضات - جستجوی لغت در جدول جو

روضات
روضه ها، ذکر مصیبتها، باغ ها، گلزارها، مرغزارها، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
تصویری از روضات
تصویر روضات
فرهنگ فارسی عمید
روضات
(رَ)
جمع واژۀ روضه. (المنجد) (دهار) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ روضه، به معنی باغها و مرغزارها. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) :
گر نروید خوشه از روضات هو
پس چه واسع باشد ارض اﷲ بگو.
مولوی.
و رجوع به روضه و روضه شود
لغت نامه دهخدا
روضات
(رَ وَ)
روضات. جمع واژۀ روضه. (ناظم الاطباء). رجوع به روضه و روضات شود
لغت نامه دهخدا
روضات
جمع روضه، بوستانها سبزه زارها رواد، سوک گفت: روضه بر گرفته از نوشتاری به نام بوستان کشتگان روضه الشهدا باغ گلزار جمع ریاض روضات. یا روضه باغ رفیع بهشت، قبر گور. یا روضه ترکیب قالب مردم جسم آدم. یا روضه حور بهشت. یا روضه دوزخ باز شمشیر آبدار. یا روضه رضوان بهشت. یا روضه فیروزه رنگ آسمان. خطبه ای که در مراسم عزاداری بالای منبر خوانند و آن شامل حمد خدا و درود بر پیغمبر اسلام و ائمه اطهار و مسایل دینی و اخلاقی و شرح بخشی از وقایع کربلاست. توضیح: این کلمه از نام) روضه الشهدا (ماخوذ است، مجالسی که در آن روضه منعقد است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روات
تصویر روات
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مفروضه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی، اوامر خداوندی. (ناظم الاطباء) ، فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود
لغت نامه دهخدا
نام جزیره ای است در شرق جزیره بزرگ سوماترا، و بسبب پستی و باتلاقی بودن خالی از سکنه است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عریضه ها و نوشته ها، درخواستها و مستدعیات، چیزهای عرضه شده و اظهار کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رواه. جمع واژۀ راوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به رواه و راوی شود: چنین شنیدم از ثقات روات. (سندبادنامه ص 129)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ روحه. (از اقرب الموارد). بوهای خوش، بادهای خنک، آسایشها وخوشیها. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به روحه شود
لغت نامه دهخدا
(رَکَ)
دوانیدنهای اسب. و جنبانیدنیهای پا بجهت مهمیز زدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ رکضت (رکضه). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روحات
تصویر روحات
جمع روح، بادهای خوش بادهای خنک، آسایش ها، مهربانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
جمع راوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکضات
تصویر رکضات
یک بار حرکت دادن پای، جنبش حرکت جمع رکضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروضات
تصویر قروضات
ساخته فارسی گویان بدهی ها جمع قروض برخلاف لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروضات
تصویر مفروضات
جمع مفروضه، بایا ها، انگاشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
((رُ))
جمع راوی، روایت کننده ها
فرهنگ فارسی معین
کاروان سرا، پاره، سوراخ سوراخ شده
فرهنگ گویش مازندرانی