جدول جو
جدول جو

معنی روشیانا - جستجوی لغت در جدول جو

روشیانا
به یونانی اسم کحلی است و به سریانی اسم مرقشیشا، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشان
تصویر روشان
(دخترانه)
روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رومینا
تصویر رومینا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوشیانت
تصویر سوشیانت
(پسرانه)
سوشیانس، نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشنا
تصویر روشنا
(دخترانه)
نور، روشنایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوشیانس
تصویر سوشیانس
(پسرانه)
سوشیانت، نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روبینا
تصویر روبینا
(دخترانه)
یاقوت سرخ، یاقوت قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روژینا
تصویر روژینا
(دخترانه)
روژین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشنان
تصویر روشنان
ستارگان مثلاً روشنان فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
میگو، جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزیانه
تصویر روزیانه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
به معنی تمنای اینکه خلاصی دهی، کلمه ای بود که در زمان دخول مسیح به اورشلیم به آواز بلند گفته میشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
در لغت یونانی بمعنی تقویت کننده بینایی است و به مرقشیشا اطلاق میشود. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). روشنا. روشنایی. حجرالنور. رجوع به مرقش و روشنا و روشنایی و حجرالنوار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
ستارگان. (غیاث اللغات). جمع واژۀ روشن. ستارگان. (اشتنگاس). کنایه از ستاره ها باشد. (انجمن آرا) :
روشنان در عهدش از شروان مدائن کرده اند
زیر پایش افسر نوشیروان افشانده اند.
خاقانی.
روشنان زآن حکم کاول کرده اند
دست آفت زو معطل کرده اند.
خاقانی.
تا فلک گفتا ز نعل مرکبانش من بهم
روشنان خاک سیاهش دردهان افشانده اند.
خاقانی.
باد از پی کباب جگرهای روشنان
کیوان زگال آتش خور کز تو بازماند.
خاقانی.
کعبه شمع و روشنان پروانه و گیتی لگن
بر لگن پروانه را بین مست جولان آمده.
خاقانی.
سیب را گر ز قطع نیم کند
ناخنۀ روشنان دو نیم کند.
نظامی (هفت پیکر ص 8).
روشنان عالم بالا پیشانی بر خاک... خواهند نهاد. (سندبادنامه ص 11).
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را بحقیقت شب ظلمانی نیست.
سعدی.
و رجوع به روشنان فلک شود
لغت نامه دهخدا
(لَذْ ذَ دَ)
روشن کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به روش و مروش در برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
زدوده و صیقل کرده شده و جلاداده و پاک و پاکیزه کرده، (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا
به معنی روهنی است که آهن و فولاد جوهردار باشد و آنچه از آن سازند روهنی گویند نه روهنایی، و روهینیا بدو یا حطی هم به نظر رسیده است، (انجمن آرا) (از برهان) (آنندراج)، جنسی از پولاد قیمتی که بغایت پرآب بود، (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) (از فرهنگ جهانگیری)، آهن گوهردار، (فرهنگ سروری) :
نعل اسبان شد آنچه ریماهن
تیغ شاهان شد آنچه روهینا،
مسعودسعد،
ترا رسولان باشند تیرهای خدنگ
جواب نامه بود تیغهای روهینا،
مسعودسعد،
دل دوزد نوک نیزۀ خطی
جان سوزد حد تیغ روهینا،
مسعودسعد،
به نزد چون تو بی جنسی چه دانایی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا،
سنایی،
آب گردد ز خجلت از نطقش
گوهر اندر مسام روهینا،
سیف اسفرنگ،
وآن هوا را که بود چون شب دیجور از گرد
پر کواکب کند از گوهر آن روهینا،
عثمان مختاری،
وزپی تعظیم سکه اش را ز روهینای هند
شاه چین را چینیان دیهیم و کرکر ساختند،
خاقانی،
بلارک روهینا را گوهر بسیار بزرگ باشد ... و بلارک شاهی و روهینا در ... سازند، (معرفه الجوهر)، و رجوع به روهنا شود، گوهر شمشیر، (از انجمن) (از آنندراج)، گوهر آهن، (فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است واقع در 10500 گزی شمال مرکز غوریان از ولایت هرات در 61 درجه و 26 دقیقه و 45 ثانیه طول شرقی و 34 درجه و 25 دقیقه و 46 ثانیه عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام یکی از زنهای اسکندر مقدونی که روشنا نیز گویند. (ازناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخشی دستجرد شهرستان قم. سکنۀ آن 212 تن و محصول آنجا غلات و بنشن و گردو و قیسی. آب آن از قنات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام رودی است در افریقای شرقی و این رود به جنوب شرقی دریاچۀ ویکتوریا نیانزه میریزد، (از قاموس الاعلام ترکی ذیل روبانه)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَطْ طُ)
رؤیه. دیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، رآه عالماً، دانستن کسی را دانشمند. (منتهی الارب). رجوع به رؤیه شود
لغت نامه دهخدا
یا روحانی، قدیس قریاقوس، اصل وی از کورنتوس بود، درفلسطین به زهد و عبادت پرداخت، (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
بمعنی اربیان است که ملخ آبی باشد و به عربی جرادالبحر خوانند، چون آن را با نخود سیاه بکوبند و بر ناف ضماد کنند حب القرع را بیرون آورد، (برهان قاطع) (آنندراج)، جانور کوچک دریایی است که مثل ماهی خورده میشود و نامهای دیگرش میگ، میگو و اربیان است، (فرهنگ نظام)، و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اهل مصر فرندس خوانند و اهل اندلس قرون، و ابن زهر در خاص آورده است که چون آن را بکوبند با نخود سیاه و ضماد کنند بر ناف حب القرع را بیرون آورد، و گویند چون خشک کرده سحق کنند با فلفل، و در چشم کشند شبکوری را زایل کند، و دیگری گوید گرم و تر است، به اعتدال منی را زیاده کند و شکم نرم کند، و بصری گوید: پیش از آنکه نمکسود کنند باه را زیاده کند و غذای صالح بدهد و چون نمکسود کنند تا کهن گردد تولید سودا بکند، و رازی گوید دشوار هضم شود و معده را بد بود و اولی آن بود که اصلاح آن به سرکه و کرویا کنند و بعد از آن جوارش عود یا جوارش سفرجلی مسهل خورند و اگر محرورمزاج بود رب انار منعنع خورند و اگر جهت باه خورند نشاید که به سرکه خورند، بعد از آنکه نیک پخته بکنند با روغن گردکان، و زردۀ تخم مرغ و پیاز و گندنا قلیه سازند و تناول کنند - انتهی، به فارسی ماهی روبیان و ماهی میگ و به هندی چهینکان مچهلی نامند و آن غیر از جرادالبحر است، (از مخزن الادویه)، به فارسی ملخ دریایی و به هندی جهینگا گویند، (الفاظ الادویه)، رومیان ابوجلنبو (کذا) گویند، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، و رجوع به اربیان شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در مغرب فرانسه از ایالت شارانت ماریتیم که مطابق سرشماری سال 1954 میلادی دارای 11256 تن سکنه است، (از دائرهالمعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان است. از 12 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2700 تن و قراء مهم آن عبارتند از چابکسر، میان ده، شیخ زاهد محله، سرولات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سُشْ)
نجات دهنده. هر یک از موعودان دین زردشتی. در اوستا مکرر از سوشیانتهایی نام برده شده که در آخرالزمان ظهور کنند و غالباً از آخرین سوشیانت که پس از ظهور او قیامت خواهد بود اسم برده شده. بنابه سنت زردشتی سه هزار سال اخیر عمر جهان مادی عهد سلطنت روحانی زردشت و سه پسر آینده اوست که هریک بفاصله هزار سال از یکدیگر پای به دایرۀ وجود گذارند. نامهای این سه پسر و اسامی مادران آنان و محل تولد ایشان در اوستا مندرج است، اما وقت ظهور آنان در اوستا تعیین نشده است. همین قدر برمی آید که در آخرالزمان ظهور خواهند کرد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مزدیسنا و یشتها ج 1 و فرهنگ ایران باستان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش طرهان شهرستان خرم آباد، سکنۀ آنجا 900 تن، آب آن از چاه، محصول آنجا غلات و لبنیات، صنایع دستی زنان، سیاه چادربافی و طناب بافی، راه آن اتومبیلرو، ساکنان از طایفۀ امرایی و چادرنشین هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
همانند مردم روم. همچون رومیان. رومی، به طور و به طرز رومی. (ناظم الاطباء) :
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب.
سعدی.
، یونانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فولاد و آهن جوهردار، آنچه از فولاد و آهن جوهردار سازند مانند شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنان
تصویر روشنان
جمع روشن، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
جانوری است آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روهینا
تصویر روهینا
روهنی، شمشیر، شمشیر جوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
اهل رویان
فرهنگ گویش مازندرانی