جدول جو
جدول جو

معنی روشنک - جستجوی لغت در جدول جو

روشنک
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
تصویری از روشنک
تصویر روشنک
فرهنگ نامهای ایرانی
روشنک
شاتل، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
تصویری از روشنک
تصویر روشنک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروشنک
تصویر فروشنک
(دخترانه)
نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشنا
تصویر روشنا
(دخترانه)
نور، روشنایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشاک
تصویر روشاک
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشنی
تصویر روشنی
صراحت، وضوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روشنا
تصویر روشنا
روشنایی روشنایی فروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنا
تصویر روشنا
((رَ شَ))
فروغ، روشنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشنا
تصویر روشنا
شعاع، فروغ، نور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنی
تصویر روشنی
روشنایی، فروغ، نور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنی
تصویر روشنی
Enlightenment, Lucidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
просвещение , ясность
دیکشنری فارسی به روسی
Erleuchtung, Klarheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
просвітлення , ясність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
oświecenie, przejrzystość
دیکشنری فارسی به لهستانی
iluminação, lucidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
illuminazione, lucidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
illumination, lucidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
verlichting, helderheid
دیکشنری فارسی به هلندی
प्रबोधन , स्पष्टता
دیکشنری فارسی به هندی
تنوّيرٌ , وضاءةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
הארה , בָּרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
การส่องสว่าง , ความชัดเจน
دیکشنری فارسی به تایلندی
আলোকসজ্জা , স্বচ্ছতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
روشنی , وضاحت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از روشن
تصویر روشن
(دخترانه)
تابان، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشن
تصویر روشن
تابناک، منور، درخشان، تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن
تصویر روشن
تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، کنایه از واضح و آشکار، روش، روشان، کنایه از آگاه، بصیر، برای مثال شب مردان خدا روز جهان افروز است / روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
فرهنگ فارسی عمید