جدول جو
جدول جو

معنی روشناوند - جستجوی لغت در جدول جو

روشناوند
(رَشَ وَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان گناباد. سکنه 1302 تن و محصول آنجا غلات و ابریشم. آب آن از قنات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشنان
تصویر روشنان
ستارگان مثلاً روشنان فلک
فرهنگ فارسی عمید
(رُ وَ)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنه 626 تن. آب آن از قنات. محصولات آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
ستارگان. (غیاث اللغات). جمع واژۀ روشن. ستارگان. (اشتنگاس). کنایه از ستاره ها باشد. (انجمن آرا) :
روشنان در عهدش از شروان مدائن کرده اند
زیر پایش افسر نوشیروان افشانده اند.
خاقانی.
روشنان زآن حکم کاول کرده اند
دست آفت زو معطل کرده اند.
خاقانی.
تا فلک گفتا ز نعل مرکبانش من بهم
روشنان خاک سیاهش دردهان افشانده اند.
خاقانی.
باد از پی کباب جگرهای روشنان
کیوان زگال آتش خور کز تو بازماند.
خاقانی.
کعبه شمع و روشنان پروانه و گیتی لگن
بر لگن پروانه را بین مست جولان آمده.
خاقانی.
سیب را گر ز قطع نیم کند
ناخنۀ روشنان دو نیم کند.
نظامی (هفت پیکر ص 8).
روشنان عالم بالا پیشانی بر خاک... خواهند نهاد. (سندبادنامه ص 11).
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را بحقیقت شب ظلمانی نیست.
سعدی.
و رجوع به روشنان فلک شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد در کنار شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ وَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 626 تن و محصول آنجا غلات. آب آن از قنات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ شَ وَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. در36هزارگزی شمال باختری بیرجند واقع است. دامنه و گرمسیر است، 311 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روشنان
تصویر روشنان
جمع روشن، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
امام زاده ای بین گرگان و کردکوی، روشنوا، دهستانی در کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی