جدول جو
جدول جو

معنی روزنادیده - جستجوی لغت در جدول جو

روزنادیده
(دَ / دِ)
سخت جوان. (یادداشت مؤلف) :
روان خون از آن چهرۀ ارغوان
هم از روزنادیده چشم جوان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دی دَ / دِ)
در تداول مردم خراسان با فقیر و نوکیسه مرادف است. ندیدبدید. تازه به دوران رسیده. نوتوانگر: و مردم چیزنادیده را بر چیز استوار مدار. (منتخب قابوسنامه ص 183)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مجرب. آزموده. گردش روزگار را دیده. (ناظم الاطباء) : از میان آن قوم سه پیر بیرون آوردند... فاضلتر و روزگاردیده تر. (تاریخ بیهقی). آن کارچنان بکرد که خردمندان و روزگاردیدگان کنند. (تاریخ بیهقی) ، رنج برده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ دَ / دِ)
روشن بین. روشن نظر. که دیدۀ بینا دارد. که دیده پاک و صافی دارد:
باحیا گفت او مرا و چشم من روشن بدو
هرکه روشن دیده تر شد بیشتر دارد حیا.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ دَ / دِ)
سالخورده. (آنندراج). پیر. (فرهنگ شعوری) (ناظم الاطباء). معمر. مسن. (آنندراج). روزگاردیده و روزگارگذرانده. (از فرهنگ شعوری). سال دیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا