تاریخ. حساب سال و ماه و روز. (از برهان قاطع). در فارسی ترجمه تاریخ است، چه عربان در عهد عمر بن خطاب خواستند حسابی برای معاملات سنواتی عمال ولایات قرار دهند که در حساب ایام و ماه اشتباهی نشود. هرمزان پارسی گفت در پارس حساب روز ازهر هفته و ماه را نگارند و آن را روزمه و ماه روز گویند و ماه روز را به موروخ معرب کردند و گردانیدند و مصدر آن توریخ شد. علی علیه السلام و حضار این قول را پسندیدند و اختیار کردند، بعد از تصرفات لفظ توریخ، تاریخ شد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) : شدت فرامش آن روزمه که در غزنین ز چوب کرده رکاب و ز لیف کرده عنان. مسعودسعد (از آنندراج). ، تقویم قمری طوماری. (لغت محلی شوشتر ذیل روزنامچه). و رجوع به روزماه و ماه روز و روزنامچه شود
تاریخ. حساب سال و ماه و روز. (از برهان قاطع). در فارسی ترجمه تاریخ است، چه عربان در عهد عمر بن خطاب خواستند حسابی برای معاملات سنواتی عمال ولایات قرار دهند که در حساب ایام و ماه اشتباهی نشود. هرمزان پارسی گفت در پارس حساب روز ازهر هفته و ماه را نگارند و آن را روزمه و ماه روز گویند و ماه روز را به موروخ معرب کردند و گردانیدند و مصدر آن توریخ شد. علی علیه السلام و حضار این قول را پسندیدند و اختیار کردند، بعد از تصرفات لفظ توریخ، تاریخ شد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) : شدت فرامش آن روزمه که در غزنین ز چوب کرده رکاب و ز لیف کرده عنان. مسعودسعد (از آنندراج). ، تقویم قمری طوماری. (لغت محلی شوشتر ذیل روزنامچه). و رجوع به روزماه و ماه روز و روزنامچه شود
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
مربوط به روز در ترکیب با عدد مثلاً دو روزه، یک روزه، در فقه از اعمال مذهبی، به صورت خودداری از خوردن، آشامیدن و سایر اعمالی که برای روزه دار منع شده از طلوع صبح تا غروب آفتاب، صوم، روزه دار مثلاً امروز روزه بودم روزه گشودن: روزه گشادن، کنایه از باز کردن روزه با خوردن غذا، افطار کردن روزۀ مریم: روزۀ سکوت که حضرت مریم به آن مامور شد، خاموشی و سکوت
مربوط به روز در ترکیب با عدد مثلاً دو روزه، یک روزه، در فقه از اعمال مذهبی، به صورت خودداری از خوردن، آشامیدن و سایر اعمالی که برای روزه دار منع شده از طلوع صبح تا غروب آفتاب، صوم، روزه دار مثلاً امروز روزه بودم روزه گشودن: روزه گشادن، کنایه از باز کردن روزه با خوردن غذا، افطار کردن روزۀ مریم: روزۀ سکوت که حضرت مریم به آن مامور شد، خاموشی و سکوت
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رنب، رنبه، برای مثال شد جای جای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومۀ زهار (سوزنی - ۴۱)
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، مویِ زِهار، رَمکان، رُم، روم، رُنب، رُنبِه، برای مِثال شد جای جای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومۀ زهار (سوزنی - ۴۱)
تاریخ، حساب روزهای ماه، (ناظم الاطباء) : جمشید ... همه خلق جهان را بچهار گروه بکرد ... پس دانایان و عالمان بر سر این چهار گروه بپای کرد تا هرچه کردندی بروز و شب و ماهیان و سالیان بامداد و شبانگاه صاحب خبران روزماه خبری بوی برداشتندی و اگر کسی از آن رسم که وی نهاده بودی فراتر شدی هلاک از وی برآوردی، (ترجمه تاریخ طبری)، و رجوع به روزمه شود
تاریخ، حساب روزهای ماه، (ناظم الاطباء) : جمشید ... همه خلق جهان را بچهار گروه بکرد ... پس دانایان و عالمان بر سر این چهار گروه بپای کرد تا هرچه کردندی بروز و شب و ماهیان و سالیان بامداد و شبانگاه صاحب خبران روزماه خبری بوی برداشتندی و اگر کسی از آن رسم که وی نهاده بودی فراتر شدی هلاک از وی برآوردی، (ترجمه تاریخ طبری)، و رجوع به روزمه شود
مرکّب از: روزن + ه تصغیر، (ارمغان سال 12 شمارۀ 7: کافنامه بقلم کسروی از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، معرب آن: روزنه، اوستا: رئوچنه. (حاشیۀ برهان قاطع)، روزن. (شرفنامۀ منیری)، سوراخ. (برهان قاطع) (انجمن آرا)، منفذ. (برهان قاطع)، رخنه. (انجمن آرا)، کوّه. باجه. پنجره: در دل من این سخن زان میمنه است زانکه ازدل جانب دل روزنه است. مولوی. موج میزد بر دلش عفو گنه که ز هر دل تا دل آمد روزنه. مولوی. گوییش پنهان زنم آتش زنه نی بقلب از قلب باشد روزنه. مولوی. ای درگه اسلام پناه تو گشاده بر روی زمین روزنۀ جان و در دل. حافظ. تا مهر بر سپهر نتابد بدور او بر خشت و سنگ روزنۀ باختر کنم. ؟ (شرفنامۀ منیری)، بر بام خانه بالا رفتند و چهار گوشۀتخت به چهار ریسمان بستند و از روزنه با تخت بزیر آویختند و نهادند پیش عیسی. (ترجمه دیاتسارون)، و رجوع به روزن شود
مُرَکَّب اَز: روزن + ه تصغیر، (ارمغان سال 12 شمارۀ 7: کافنامه بقلم کسروی از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، معرب آن: روزنه، اوستا: رئوچنه. (حاشیۀ برهان قاطع)، روزن. (شرفنامۀ منیری)، سوراخ. (برهان قاطع) (انجمن آرا)، منفذ. (برهان قاطع)، رخنه. (انجمن آرا)، کُوَّه. باجه. پنجره: در دل من این سخن زان میمنه است زانکه ازدل جانب دل روزنه است. مولوی. موج میزد بر دلش عفو گنه که ز هر دل تا دل آمد روزنه. مولوی. گوییش پنهان زنم آتش زنه نی بقلب از قلب باشد روزنه. مولوی. ای درگه اسلام پناه تو گشاده بر روی زمین روزنۀ جان و در دل. حافظ. تا مهر بر سپهر نتابد بدور او بر خشت و سنگ روزنۀ باختر کنم. ؟ (شرفنامۀ منیری)، بر بام خانه بالا رفتند و چهار گوشۀتخت به چهار ریسمان بستند و از روزنه با تخت بزیر آویختند و نهادند پیش عیسی. (ترجمه دیاتسارون)، و رجوع به روزن شود
ماست کیسه ای و آن ماستی باشد که در کیسه کنند و می آویزند تا آبش بچکد. (یادداشت بخط مؤلف) : مصاله، آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب). رجوع به سوزم شود
ماست کیسه ای و آن ماستی باشد که در کیسه کنند و می آویزند تا آبش بچکد. (یادداشت بخط مؤلف) : مصاله، آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب). رجوع به سوزم شود
نکنی. اسدی طوسی در ذیل کلمه شاشه باین بیت او تمثل جسته است: ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه. (از فرهنگ اسدی چ دبیرسیاقی ص 68). شاید این شاعر همان روزبه بن عبداﷲ نکتی باشد. رجوع بهمین نام شود
نکنی. اسدی طوسی در ذیل کلمه شاشه باین بیت او تمثل جسته است: ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه. (از فرهنگ اسدی چ دبیرسیاقی ص 68). شاید این شاعر همان روزبه بن عبداﷲ نکتی باشد. رجوع بهمین نام شود
از زنان شاعر در اوایل قرن دهم و معاصر سلطان سلیم بوده است. از اشعار اوست: هر زمان دارم هلاکی با حیات آمیخته زان تغافلها که کردی التفات آمیخته. تغافل از بتان بی وفا مطلوب میباشد وزین سنگین دلان بی التفاتی خوب میباشد. (از مجالس النفائس ص 400). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود نام اصلی عبدالله بن مقفعمکنی به ابوعمرو و ابومحمد و مشهور به ابن المقفع دانشمند معروف ایرانی بود. رجوع به ابن المقفع شود پسر ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 180 شود نام وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی. (از فرهنگ شاهنامه)
از زنان شاعر در اوایل قرن دهم و معاصر سلطان سلیم بوده است. از اشعار اوست: هر زمان دارم هلاکی با حیات آمیخته زان تغافلها که کردی التفات آمیخته. تغافل از بتان بی وفا مطلوب میباشد وزین سنگین دلان بی التفاتی خوب میباشد. (از مجالس النفائس ص 400). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود نام اصلی عبدالله بن مقفعمکنی به ابوعمرو و ابومحمد و مشهور به ابن المقفع دانشمند معروف ایرانی بود. رجوع به ابن المقفع شود پسر ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 180 شود نام وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی. (از فرهنگ شاهنامه)
بختیار. (ناظم الاطباء). خوشروز و خوشبخت. (فرهنگ شاهنامه). بهروز. (آنندراج). سعید. نیکبخت: توهم پای در مرز ایران منه چو خواهی که مه باشی و روزبه. فردوسی. می لعل پیش آور ای روزبه که شد سال گوینده بر شصت و سه. فردوسی. مهان رابمه دارد و که بکه بود دین فروزنده و روزبه. فردوسی. شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل بخت او روز به و بخت عدو روزبتر. فرخی. ایزد او را روزبه کرده ست و روزافزون بملک کس مبادا کو شود بر دولت او بدگمان. فرخی. آب و شرف و عز جهان روزبهان راست تا روزبهان جمله نیرزند بنانی. فرخی. من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی روزبه بودی چون روزبتر گشتی. منوچهری. بغایت خوبروی و روزبه. (قابوسنامه). باز آمدی مظفر و پیروز و روزبه آری چو تو صنم همه جا روزبه بود. مسعودسعد. در باغ عمر سوزنی از صدر روزبه هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار. سوزنی. نیکبخت و روزبه آن کس بود کز آسمان برنیاید نام او روزی بدیوان فراق. مجیر بیلقانی. روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون خود روزبه آیی که شه روزبهایی. خاقانی
بختیار. (ناظم الاطباء). خوشروز و خوشبخت. (فرهنگ شاهنامه). بهروز. (آنندراج). سعید. نیکبخت: توهم پای در مرز ایران منه چو خواهی که مه باشی و روزبه. فردوسی. می لعل پیش آور ای روزبه که شد سال گوینده بر شصت و سه. فردوسی. مهان رابمه دارد و که بکه بود دین فروزنده و روزبه. فردوسی. شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل بخت او روز به و بخت عدو روزبتر. فرخی. ایزد او را روزبه کرده ست و روزافزون بملک کس مبادا کو شود بر دولت او بدگمان. فرخی. آب و شرف و عز جهان روزبهان راست تا روزبهان جمله نیرزند بنانی. فرخی. من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی روزبه بودی چون روزبتر گشتی. منوچهری. بغایت خوبروی و روزبه. (قابوسنامه). باز آمدی مظفر و پیروز و روزبه آری چو تو صنم همه جا روزبه بود. مسعودسعد. در باغ عمر سوزنی از صدر روزبه هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار. سوزنی. نیکبخت و روزبه آن کس بود کز آسمان برنیاید نام او روزی بدیوان فراق. مجیر بیلقانی. روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون خود روزبه آیی که شه روزبهایی. خاقانی
پشتواره ای جامه پلونده بلغنده (بقچه) هدایت در فرهنگ ناصری می نویسد: (رزمه فارسی است در لغت عربی نیز آورده اند) بوقچه رخت بسته لباس، لنگه بار قماش و اثاثه پشتواره. یا روی رزمه اصطلاحی است که در مورد تفوق و رجحان کسی بر دیگری استعمال شود (نسائم الاسحار 183 ببعد)
پشتواره ای جامه پلونده بلغنده (بقچه) هدایت در فرهنگ ناصری می نویسد: (رزمه فارسی است در لغت عربی نیز آورده اند) بوقچه رخت بسته لباس، لنگه بار قماش و اثاثه پشتواره. یا روی رزمه اصطلاحی است که در مورد تفوق و رجحان کسی بر دیگری استعمال شود (نسائم الاسحار 183 ببعد)