کثرت آمد و شد، آمد و شد مردم در جایی، پیاپی و باشتاب رفتن، گروهی از مردم یا سپاهیان، برای مثال زمین از بار آهن خم گرفته / هوا را از روارو دم گرفته (نظامی۲ - ۲۵۴) روارو برآمدن: فریاد روارو بلند شدن، بانگ بروبرو زدن، برای مثال روارو برآمد که بگشای راه / که آمد نوآیین یکی پیشگاه (فردوسی - ۲/۳۷۳) روارو زدن: فریاد بروبرو برآوردن، برای مثال وقت بیاید که روارو زنند / سکۀ ما بر درمی نو زنند (نظامی۱ - ۶۲)
کثرت آمد و شد، آمد و شد مردم در جایی، پیاپی و باشتاب رفتن، گروهی از مردم یا سپاهیان، برای مِثال زمین از بار آهن خم گرفته / هوا را از روارو دم گرفته (نظامی۲ - ۲۵۴) روارو برآمدن: فریاد روارو بلند شدن، بانگ بروبرو زدن، برای مِثال روارو برآمد که بگشای راه / که آمد نوآیین یکی پیشگاه (فردوسی - ۲/۳۷۳) روارو زدن: فریاد بروبرو برآوردن، برای مِثال وقت بیاید که روارو زنند / سکۀ ما بر درمی نو زنند (نظامی۱ - ۶۲)
روزبروز، (ناظم الاطباء)، همه روز، یوماً فیوماً، (ناظم الاطباء)، هرروز: گلی کان همی تازه شد روزروز کنون هرزمان می فروپژمرد، ناصرخسرو، هرکه بچۀ مار بد را پروراند روزروز زود بر جان عزیز خویش اژدرها کند، ناصرخسرو، رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز چون رفتن غریب سوی خانه گام گام، ناصرخسرو، قرعه بر هر کو فتادی روزروز سوی آن شیران دویدی همچو یوز، مولوی
روزبروز، (ناظم الاطباء)، همه روز، یوماً فیوماً، (ناظم الاطباء)، هرروز: گلی کان همی تازه شد روزروز کنون هرزمان می فروپژمرد، ناصرخسرو، هرکه بچۀ مار بد را پروراند روزروز زود بر جان عزیز خویش اژدرها کند، ناصرخسرو، رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز چون رفتن غریب سوی خانه گام گام، ناصرخسرو، قرعه بر هر کو فتادی روزروز سوی آن شیران دویدی همچو یوز، مولوی
محاذی. مقابل. در پیش. (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج). مواجه و مقابل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). برابر. رویاروی. رجوع به روبروی شود: دید قبرستان و مبرز روبرو بانگ برزد گفت کی نظارگان... ناصرخسرو. دو لشکر روبرو خنجر کشیدند جناح و قلب را صف برکشیدند. نظامی. کسی را روبرو از خلق بخت است که چون آیینه پیشانیش سخت است. نظامی. جهان چیست مهمان سرایی، در او نشسته دو سه ماتمی روبرو. ؟ (از یادداشت مؤلف). - امثال: روبرو بودن به از پهلو بود، نظیر: المقابله خیر من المقارنه
محاذی. مقابل. در پیش. (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج). مواجه و مقابل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). برابر. رویاروی. رجوع به روبروی شود: دید قبرستان و مبرز روبرو بانگ برزد گفت کی نظارگان... ناصرخسرو. دو لشکر روبرو خنجر کشیدند جناح و قلب را صف برکشیدند. نظامی. کسی را روبرو از خلق بخت است که چون آیینه پیشانیش سخت است. نظامی. جهان چیست مهمان سرایی، در او نشسته دو سه ماتمی روبرو. ؟ (از یادداشت مؤلف). - امثال: روبرو بودن به از پهلو بود، نظیر: المقابله خیر من المقارنه
یدک، (در بازی های تی می) بازیکنی که در مواقع لزوم با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود. ذخیره (واژه فرهنگستان)، آن چه که برای استفاده کسی کنار گذاشته می شود
یدک، (در بازی های تی می) بازیکنی که در مواقع لزوم با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود. ذخیره (واژه فرهنگستان)، آن چه که برای استفاده کسی کنار گذاشته می شود