جدول جو
جدول جو

معنی روزبروز - جستجوی لغت در جدول جو

روزبروز
(بِ)
همه روز. (ناظم الاطباء). چند روز متوالی و از پی هم. یوماً فیوماً. (ناظم الاطباء). همیشه:
گل برچنند روز بروز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند!
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روزبروز: المیاومه، چیزی بروزاروز فرادادن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
روزبروز، (ناظم الاطباء)، همه روز، یوماً فیوماً، (ناظم الاطباء)، هرروز:
گلی کان همی تازه شد روزروز
کنون هرزمان می فروپژمرد،
ناصرخسرو،
هرکه بچۀ مار بد را پروراند روزروز
زود بر جان عزیز خویش اژدرها کند،
ناصرخسرو،
رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز
چون رفتن غریب سوی خانه گام گام،
ناصرخسرو،
قرعه بر هر کو فتادی روزروز
سوی آن شیران دویدی همچو یوز،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ)
تابناک. روشنگر. روشنی بخش:
ای دریغا نور ظلمت سوز من
ای دریغا صبح روزافروز من.
مولوی.
چون نباشم همچو شب بی روز او
بی وصال روی روزافروز او.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبرو. مقابل. محاذی:
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
و رجوع به روبرو شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
محاذی. مقابل. در پیش. (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج). مواجه و مقابل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). برابر. رویاروی. رجوع به روبروی شود:
دید قبرستان و مبرز روبرو
بانگ برزد گفت کی نظارگان...
ناصرخسرو.
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.
نظامی.
کسی را روبرو از خلق بخت است
که چون آیینه پیشانیش سخت است.
نظامی.
جهان چیست مهمان سرایی، در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- امثال:
روبرو بودن به از پهلو بود، نظیر: المقابله خیر من المقارنه
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ دَ / دِ)
روزرونده. کسی یا چیزی که روز راه رود:
هواداری مکن شب راچو خفاش
چو باز جرۀ خور روزرو باش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از روزافروز
تصویر روزافروز
تابناک، روشنگر، روشنی بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
مواجه و مقابل، برابر، رویاروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
متضاد، مقابل، مواجه
فرهنگ واژه فارسی سره
برابر، پیش رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد
متضاد: عقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقابل، در برابر، مقابله
فرهنگ گویش مازندرانی