جدول جو
جدول جو

معنی روزبازی - جستجوی لغت در جدول جو

روزبازی
بازی روز، کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار، (آنندراج) :
ز خاک ره آن طفل را برگرفت
فروماند زان روزبازی شگفت،
نظامی (از آنندراج)،
، روزگار، زمان، (ناظم الاطباء) :
از آن روز بازی که من زاده ام
ز خفتان میان هیچ نگشاده ام،
فردوسی،
، دنیا، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزبان
تصویر روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبهی
تصویر روزبهی
بهروزی، خوشبختی، سعادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوزباشی
تصویر یوزباشی
فراشی که سردستۀ صد نفر باشد، فراش باشی
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به رودباری شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 40000گزی جنوب باختری قیدار و 28000گزی راه مالرو عمومی، با 177 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
کلمه ترکی است (از: یوز، صد + باش، رئیس و سر + ی) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است، رئیس صد تن، قائد صده، (یادداشت مؤلف)، سردار صد کس، (آنندراج) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بودیوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه، الیاس بوده، هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و ... داشتند، (از تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 19)، و رجوع به تذکرهالملوک ص 9، 13، 30، 37، 40 شود،
- یوزباشی گری، عمل و شغل یوزباشی: مشارالیه عمده ترین امراء ارکان دولت باهره ... و خدمت ایالت و حکومت و سلطنت و یوزباشی گری و تیول و مواجب قاطبۀ قورچیان برطبق عرض قورچی باشی و تعلیقۀ وزراء اعظم شفقت می شده، (از تذکرهالملوک ص 7)،
، در دورۀ قاجاریه منصبی بود بی عده معلوم رؤسای فراشان را و پس از آن دهباشی بود، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بابایی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 4هزارگزی شمال باختری چقلوندی و 4هزارگزی باخترراه خرم آباد به چقلوندی، محلی کوهستانی سردسیر مالاریایی است، سکنۀ آن 60 تن است، آب آن از چشمه رازباشی تأمین میشود و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی سیاه چادربافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ زَ)
دارای دو زبان بودن، منافقی و ریاکاری و نفاق. (ناظم الاطباء). رجوع به دوزبان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تاجریزی (گیاه). رجوع به تاجریزی شود
لغت نامه دهخدا
فعل و کردار روزبین، (یادداشت مؤلف)، رجوع به روزبین شود
لغت نامه دهخدا
حسین بن محمد بن محمد بن علی رودباری طوسی مکنی به ابوعلی، در طلب حدیث مسافرتها کرد و از ابن داسه التمار بصری سنن ابوداود را فراشنید و از ابوالحسن محمد بن محمد بن علی انصاری طوسی روایت کرد و حاکم ابوعبداﷲ و ابوبکر بیهقی از او حدیث شنیدند، وی بسال 403 هجری قمری درگذشت، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
محمد بن احمد رودباری مکنی به ابوعلی از مشایخ است، وفاتش بمصر در سنۀ عشر و ثلثمائه (310 هجری قمری) بزمان مقتدر خلیفه اتفاق افتاد، از سخنان اوست: تصوف مذهبی است همه جد که هیچ هزل با او نباشد و نیامیزد، (تاریخ گزیده چ لیدن ص 778)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قسمی بازی با ورق، معمول ترکان عثمانی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به رودبار که نام مواضع متعددی است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سگلی از شهرستان نهاوند واقع در 25هزارگزی شمال باختر نهاوندو 5هزارگزی باختر راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه در کنار راه گاماسیاب، منطقه ای است جلگه ای و هوایی سرد دارد، سکنۀ آن 540 تن است، آب آن از رودخانه تأمین می شود و محصولش غلات و حبوب، و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زِ اَ زَ)
روزی که زمان با آن آغاز شده است. روز الست:
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند.
حافظ.
رجوع به ازل شود
لغت نامه دهخدا
تقدس و پارسایی، نیک سیرتی، گوشه نشینی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به روهبان شود
لغت نامه دهخدا
زورآوری، کوشش:
چه حاجت به این زوربازی ترا
خدا خود کند کارسازی ترا،
نظامی،
رجوع به زور ودیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
بچه بازی، رجوع به تازباز شود
لغت نامه دهخدا
قسمی بازی است خطوطی و آن چنان است که مربعهای متداخل با خطوطی که زوایا را بهم متصل کند به طرز معین بر آجر یا بر زمین و جز آن کشند و بر تقاطع خطوط هریک از دو حریف مهره یا سنگریزه و یا لوبیا و جز آن نهند و به نوبت ببازند، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
گردکان بازی
لغت نامه دهخدا
روباز بودن، بی حجاب بودن، بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن، گستاخی، وقاحت، بیشرمی، و رجوع به رو و روباز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روزازل
تصویر روزازل
روزی که زمان با آن آغاز شده است
فرهنگ لغت هوشیار
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روباهی
تصویر روباهی
مانند روباه بودن، حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی رقاصی: بتی که داشت خدنگش بسینه دم سازی شکار مرغ دلم میکند به گز بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز ازل
تصویر روز ازل
روز بخش روز اسر (اسر ازل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گو بازی
تصویر گو بازی
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوز بازی
تصویر گوز بازی
بازی با گردو
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس صدتن، توضیح این کلمه اصلا اصطلاح نظامی است به معنی درجه داری که فرمانده صد نفر باشد و نظیرآن است ده باشی مین باشی ینجه باشی و نظایر آن... ولی اکنون به صورت لغتی تحقیرآمیز و سبک کننده ممکن است بکاررود وکسی رادرمقام تحقیرو استخفاف یوزباشی بخوانند: فلانکس بااین دک و پوزش یوز باشی خوش آب و هوا هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوزباشی
تصویر یوزباشی
فراشباشی، فراشی که سر دسته صد نفر بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روسازی
تصویر روسازی
جعل
فرهنگ واژه فارسی سره
زرنگی، رندی، فرصت طلبی سودجویانه، منفعت طلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب بازی، شنا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی رقص، از انواع بازی های بومی
فرهنگ گویش مازندرانی