جدول جو
جدول جو

معنی رودنوازی - جستجوی لغت در جدول جو

رودنوازی
(نَ)
عمل رودنواز. رودسازی. رودسرایی. نواختن رود. زدن رود. رجوع به رود و رودنواز و رودنوازیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
نوازش روح. شادی بخشیدن. دل انگیزی. رجوع به روح نواز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
نوازندۀ رود. آنکه رود نوازد. رودساز. رودسرای. سازنده و نوازندۀ رود که نام سازی معروف به وده است. رودزن. مطرب:
زیغبافان را با وشی بافان بنهند
طبل زن را بنشانندبر رودنواز.
ابوالعباس.
او هوای دل من جسته ومن صحبت او
من نوازندۀ او گشته و او رودنواز.
فرخی.
مطربان رودنواز و رهیان زرافشان
دوستداران می خوار و بدسگالان غمخور.
فرخی.
با هزار آوا از سرو برآرد آواز
گوید او را مزن ای باربد رودنواز.
منوچهری.
گرش پنهانک مهمان کنی از عامه بشب
طبعساز و طربی یابیش و رودنواز.
ناصرخسرو.
رجوع به رود و رودساز و رودنوازی و رود نوازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مخفف رودربایستی. رجوع به رودربایستی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ)
عودنوازنده. کسی که عود مینوازد. نوازندۀ عود، که نوعی ساز است. رودنواز:
ز هیچ باغ شنیدی نوای عودنواز
ز هیچ خانه شنیدی سرود رودسرای.
فرخی.
رجوع به عود (در معنی ساز و آلت موسیقی) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ خَ رَ / رِ)
آنچه روح را بنوازد. نوازندۀ روح. دلنواز. شادی آور. مفرح. دل انگیز:
از من آموخته ترنم و ساز
زدنش دلفریب و روحنواز.
نظامی.
چون محمد ز جبرئیل براز
گوش کرد آن پیام روحنواز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دوخت و دوزی که درظاهر و روی کفش و لباس و توشک و توشک صندلی اتومبیل و امثال آنها بکنند، در مقابل تودوزی یا زیردوزی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رود نواز
تصویر رود نواز
نوازنده رود، مطرب رامشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودنواز
تصویر رودنواز
((نَ))
نوازنده
فرهنگ فارسی معین