جدول جو
جدول جو

معنی رودبرده - جستجوی لغت در جدول جو

رودبرده
(بُ دَ)
دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت واقع در 14هزارگزی جنوب شرقی رشت و یک هزارگزی جنوب دوشنبه بازار. منطقۀ جلگه ای است و هوایی معتدل و مرطوب دارد. سکنۀ آن 1752 تن است. آب آن ازنهر خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین میشود. محصولش برنج و ابریشم و چای، و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادبرده
تصویر دادبرده
کسی که حکم به سود او داده شده، محکوم له
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیده
تصویر روبیده
جاروب شده، روفته
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کار نادرستی که خود شخص بدون مداخله و مشورت دیگری انجام داده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبنده
تصویر روبنده
پارچه ای مستطیل شکل برای پوشاندن صورت، نقاب، روبند
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ/ خُدْ کَ دَ / دِ)
کاری که خود شخص بدون مشورت غیر کرده باشد. (ناظم الاطباء) :
بدل گفت خودکرده را چاره نیست
بکس بر از این کار بیغاره نیست.
فردوسی.
چه بادافره است آن برآورده را
چه سازیم درمان خودکرده را؟
فردوسی.
کنون آتش ز جانم که نشاند
کنون خود کرده را درمان که داند؟
(ویس و رامین).
خودکرده را درمان نیست. (تاریخ بیهقی). دل از خراسان و نشابور می بر نتوانست داشت و خودکرده را درمان نیست. (تاریخ بیهقی).
همی ندانم چارۀ فراق و نیست عجب
که هیچ زیرک خودکرده را نداند چار.
قطران.
انوری خودکرده را تدبیر چیست
زهر خند و خون گری خود کرده ای.
انوری.
شنیدم که می گفت و خوش می گریست
که این نفس خودکرده را چاره نیست.
سعدی.
با خود از روی جهل بد کرده
آه از این کارهای خودکرده.
اوحدی.
- امثال:
خودکرده را تدبیر نیست، نظیر: خودکرده را درمان نیست.
خودکرده را چه درمان ؟
خودکرده را درمان نیست، نظیر: خودکرده را تدبیر نیست
لغت نامه دهخدا
(دَ)
صمغ درخت انجدان است که به عربی حلتیث خوانند. سامانی گفته: این کلمه مرکب است از راد یعنی رای که در لغت هند بمعنی امیر است و باده بمعنی شراب چه هنود را در خوردن آن ولوع است خاصه بزرگان ایشان را به انغژه میل تمام است و معنی ترکیبی این عبارت یعنی ’بادۀ بزرگان هند’ در فرهنگ رشیدی چنین آمده و صحیح است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَدَ / دِ)
در زیر کرده. فروشده. رجوع به فروبردن شود، بلعیده شده. خورده شده
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ دَ / دِ)
بلعیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبیده
تصویر روبیده
جاروب شده روفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبراه
تصویر روبراه
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او برده
تصویر او برده
اسم او بردن، بلعیده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادبرده
تصویر دادبرده
((بُ دِ))
کسی که حکم به نفع او داده شده باشد، مقابل داد باخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
مدخن
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
Steaming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
fumant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
parujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
বাষ্পীয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
парящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
dampfend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
пара
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
بخار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
moshi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
ไอน้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
蒸汽的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
buharlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
증기 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
蒸気の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
אדים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
beruap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
dampend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
humeante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
fumante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
fumegante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
भाप
دیکشنری فارسی به هندی