جدول جو
جدول جو

معنی رودآب - جستجوی لغت در جدول جو

رودآب
صفتی است شهر و ده و مزرعه را که با آب رود مشروب شود نه قنات و چاه: سنگویۀ بلوچستان سه رشته قنات و شش مزرعۀ رودآب دارد، (مرآت البلدان)
لغت نامه دهخدا
رودآب
یکی از دهستانهای ششگانه بخش فهرج شهرستان بم است، این دهستان در باختر فهرج واقع است و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به بخش مرکزی و دهستان پشت رود، از طرف مشرق به دهستان عزیزآباد، از طرف جنوب به شهرستان جیرفت، و از طرف مغرب به بخش مرکزی، منطقه ای است جلگه ای و تمام آبادیهای آن نزدیک بهم واقع شده اند، هوای دهستان گرمسیر است و آب قرای آن از قنوات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حنا و پنبه و خرما و لبنیات و انواع مرکبات، و شغل مردان زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و کرباس بافی است، زبان مادری ساکنان قری فارسی بلوچی است، از29 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 8000 تن است، مرکز دهستان آبادی کروک است و راههای آن مالرو و عریض است و میتوان به تمام آبادیهای عمده اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ)
رودخانه رودکده. رجوع به رود و رودخانه شود:
چنین گفت با لشکر افراسیاب
که چون من گذر یابم از رود آب.
فردوسی.
به هومان بفرمود کاندر شتاب
عنان را بکش تا لب رود آب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دیهی بوده است در اطراف ساوه، و بنا بقول حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب (ص 62) صاحب اعظم خواجه شمس الدین دور آن را بارو کشید و داخل شهر گردانید، صاحب تاریخ قم آرد که رودآبان 47 دیه است، (ترجمه تاریخ قم ص 47)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا واقع در 35هزارگزی جنوب غربی سمیرم و متصل به راه حنا برودآباد، در دامنۀ کوه واقع است و هوایی معتدل دارد، سکنۀ آن 50 تن است که مذهب تشیع دارند و به لهجۀ لری سخن میگویند، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولش غلات، و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار از شهرستان رشت واقع در 17هزارگزی شمال شرقی رودبار و50هزارگزی رستم آباد، کوهستانی است و هوای معتدل دارد، سکنۀ آن 61 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آن از چشمه و سفیدرود تأمین میشود، محصولش برنج و زیتون، و شغل اهالی زراعت و مکاری است و راه مالرو دارد، ده کوچک ایلات اوبه جزء رودآباد منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال از شهرستان جیرفت واقع در 90هزارگزی جنوب شرقی مسکون و 12هزارگزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ جَ)
دهی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 45هزارگزی خاورمسکون و سر راه مسکون به کروک. منطقه ای است کوهستانی سردسیر. سکنۀ آن در حدود 100 تن است که مذهب تشیعدارند و به فارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه رودآب تأمین میشود. از محصولات عمده اش غلات و حبوب و لبنیات قابل ذکر است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالاشهر نهاوند که در 6 هزارگزی خاور شهر نهاوند واقع است و 15 تن سکنه دارد. این قریه جمشیدآباد نیز نامیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
سراب بارودآب، رودی است در حومه نهاوند
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم واقع در 41000گزی باختری فهرج و کنار راه فرعی بم به کروک. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، حنا و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی کوچک از دهستان بالا شهرستان نهاوند، واقع در 6 هزارگزی خاوری شهر نهاوند. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَنُ مَ لِ)
قصبۀ مرکز دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 32هزارگزی باختر ششتمد و 6هزارگزی جنوب کالشور. این ده در جلگه واقع و گرمسیر است. سکنۀ آن 802 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، زیره، و شغل اهالی زراعت است. راه ارابه رو دارد. در دهستان فروغن آبادی بنام فروغن وجود ندارد. بلکه نام بلوکی است که مرکز آن قصبۀ نورود آب است و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(یَحْ یا)
از دیه های طسوج و ناحیۀ رودآبان در قم. (تاریخ قم ص 113)
لغت نامه دهخدا
مرتعی واقع در روستای گرجی محله ی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی