جمع واژۀ روحانی. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ روحانی در حالت رفع. فرشتگان و پریان. (مهذب الاسماء). روحانیان. روحانیین. رجوع به روحانی و روحانیان شود، در اصطلاح فارسی زبانان، علما و فقها و طلاب علوم دینی. روحانیان. روحانیین. و رجوع به روحانی و روحانیان و روحانیین شود
جَمعِ واژۀ روحانی. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ روحانی در حالت رفع. فرشتگان و پریان. (مهذب الاسماء). روحانیان. روحانیین. رجوع به روحانی و روحانیان شود، در اصطلاح فارسی زبانان، علما و فقها و طلاب علوم دینی. روحانیان. روحانیین. و رجوع به روحانی و روحانیان و روحانیین شود
جمع واژۀ روحانیه. رجوع به روحانیه شود. - عالم روحانیات، عالم عقول و نفوس مجرده. (فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 281). و رجوع به عالم روحانی (ذیل روحانی) شود
جَمعِ واژۀ روحانیه. رجوع به روحانیه شود. - عالم روحانیات، عالم عقول و نفوس مجرده. (فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 281). و رجوع به عالم روحانی (ذیل روحانی) شود
روییدن کنانیدن. سبب روییدن شدن. (ناظم الاطباء). نمو دادن تخم یا دانۀ کاشته شده و مانند آن. رشد دادن. (فرهنگ فارسی معین) : کشت امید چون نرویاند گریه کو فتح باب هر ظفر است. خاقانی. ، پیدا نمودن، برانگیختن و تحریک نمودن. (ناظم الاطباء)
روییدن کنانیدن. سبب روییدن شدن. (ناظم الاطباء). نمو دادن تخم یا دانۀ کاشته شده و مانند آن. رشد دادن. (فرهنگ فارسی معین) : کشت امید چون نرویاند گریه کو فتح باب هر ظفر است. خاقانی. ، پیدا نمودن، برانگیختن و تحریک نمودن. (ناظم الاطباء)