جدول جو
جدول جو

معنی روحات - جستجوی لغت در جدول جو

روحات
(رَ)
جمع واژۀ روحه. (از اقرب الموارد). بوهای خوش، بادهای خنک، آسایشها وخوشیها. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به روحه شود
لغت نامه دهخدا
روحات
جمع روح، بادهای خوش بادهای خنک، آسایش ها، مهربانی ها
تصویری از روحات
تصویر روحات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روضات
تصویر روضات
روضه ها، ذکر مصیبتها، باغ ها، گلزارها، مرغزارها، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روات
تصویر روات
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
جمع واژۀ روضه. (المنجد) (دهار) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ روضه، به معنی باغها و مرغزارها. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) :
گر نروید خوشه از روضات هو
پس چه واسع باشد ارض اﷲ بگو.
مولوی.
و رجوع به روضه و روضه شود
لغت نامه دهخدا
ج راحه در همه معانی، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دوحه. (منتهی الارب). رجوع به دوحه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
روضات. جمع واژۀ روضه. (ناظم الاطباء). رجوع به روضه و روضات شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شهری است که فراء از آن نام برده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
موضعی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب). گویند دورترین بلاد بنی سعد است، و بقول دیگر زمین و وادیی در یمامه است. جریر گفته است:
ترمی بأعینها نجداً و قد قطعت
بین السلوطح و الروحان صوانا
یا حبذا جبل الریان من جبل
و حبذا ساکن الریان من کانا.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام جزیره ای است در شرق جزیره بزرگ سوماترا، و بسبب پستی و باتلاقی بودن خالی از سکنه است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوش شدن. (لطائف اللغات). خوبی و خرمی:
غیر چستی و کشی و روحنت
حق مرا او را داده بد نادرصفت.
مولوی (مثنوی).
رجوع به روحنه شود
لغت نامه دهخدا
(حی یا)
جمع واژۀ روحیه، آنچه منسوب و متعلق به روح باشد. رجوع به روحیه و فرهنگ رازی شود، در تداول کنونی به معنی مجموعۀ اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
ج رشحه. (یادداشت مؤلف). رجوع به رشحه و رشحه شود.
- رشحات قلم، کنایه از نوشته های شخص که بوسیلۀ قلم انجام گیرد: رشحات قلم توانای شما رسید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در منتهی الارب روحاء و در معجم البلدان روحا (مقصور) آمده است. دهی است از مضافات رحبۀ شام. (منتهی الارب). از قرای رحبه است و مردم آن روحا (مقصور) تلفظ میکنند و منسوب بدان روحانی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رواه. جمع واژۀ راوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به رواه و راوی شود: چنین شنیدم از ثقات روات. (سندبادنامه ص 129)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود
لغت نامه دهخدا
یا روها، نامی است که عربان به شهر ادس دادند و ارامنه آن را اوررا مینامیدند و بعقیدۀ عربان قدیمیترین شهر آسیاست و اکنون این شهر را اورفا نامند، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2629 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشروحات
تصویر مشروحات
جمع مشروحه، گویا نیک ها گویا ها دار مک ها جمع مشروحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
جمع راوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوحات
تصویر فوحات
بو های خوش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع روضه، بوستانها سبزه زارها رواد، سوک گفت: روضه بر گرفته از نوشتاری به نام بوستان کشتگان روضه الشهدا باغ گلزار جمع ریاض روضات. یا روضه باغ رفیع بهشت، قبر گور. یا روضه ترکیب قالب مردم جسم آدم. یا روضه حور بهشت. یا روضه دوزخ باز شمشیر آبدار. یا روضه رضوان بهشت. یا روضه فیروزه رنگ آسمان. خطبه ای که در مراسم عزاداری بالای منبر خوانند و آن شامل حمد خدا و درود بر پیغمبر اسلام و ائمه اطهار و مسایل دینی و اخلاقی و شرح بخشی از وقایع کربلاست. توضیح: این کلمه از نام) روضه الشهدا (ماخوذ است، مجالسی که در آن روضه منعقد است
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی مجموعه اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشحات
تصویر رشحات
جمع رشحه، چکه ها تراوها جمع رشحه چکه ها قطره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطروحات
تصویر مطروحات
جمع مطروحه، جستاردگان جمع مطروحه (مطروح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
((رُ))
جمع راوی، روایت کننده ها
فرهنگ فارسی معین
خلقیات، رسوم، عادات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاروان سرا، پاره، سوراخ سوراخ شده
فرهنگ گویش مازندرانی