جدول جو
جدول جو

معنی روتنک - جستجوی لغت در جدول جو

روتنک
(تَ)
شهری است از نواحی مکران، واﷲ اعلم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشنک
تصویر روشنک
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشنک
تصویر روشنک
شاتل، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
فرهنگ فارسی عمید
(رُ نُ)
نام رودی است در جنوب شرقی امریکای شمالی که از جنوب غربی ایالت ویرجینیا سرچشمه میگیرد و بطرف جنوب شرقی جریان پیدا میکند و به خلیج آلبمارل سوند میریزد. رجوع به دائره المعارف بریتانیکا و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
یا روشنک (ر / رو ش ن ) نام دارویی است مانند کمای خشک شده. (ازبرهان) (ناظم الاطباء). شاطل. شاتل. ساتل. ساطل. (فرهنگ فارسی معین). شاطل: روشنک، گرم است مسهل صفرا و اخلاط غلیظه. (منتهی الارب). و رجوع به مترادفات کلمه شود، (در دکن) ترازو سنگ. (برهان)، (در دکن) مشعل دار. (برهان) (انجمن آرا). مشعل چی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ نَ)
دختر دارا. (خمسۀ نظامی حواشی ج 4). نام دختر دارا است که اسکندر بموجب وصیت دارا او را به عقد نکاح خود درآورد. (برهان) (از انجمن آرا) (از جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری). به یونانی رخسانه یا رکسانه. (یادداشت مؤلف). نام دختر دارا که اسکندر گرفت و تلفظ یونانی آن روخسنه است. (فرهنگ لغات شاهنامه). رکسانا. در فهرست شاهنامۀ ولف روشنک آمده و در یونانی رکسانه یوستی در نامنامۀ ایرانی آنرا روشنک آورده از اوستا راوخشنه. باید دانست که دختر دارا (داریوش سوم) که زن اسکندر شد استاتیرا نام داشت و آریان نام او را برسین نوشته و اسکندر بار دوم که به شوش آمد (325ق. م.) با او ازدواج کرد. اما رکسانه، زن دیگر اسکندر دختر اکسیارتس از نجبای سغد بود که اسکندر در سفر سغد با او ازدواج کرد و همین نام است که در ادبیات ما به ’روشنک’ تبدیل شده واو را دختر دارا (داریوش سوم) پنداشته اند. (از ذیل برهان چ معین). و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1446 و 1883 و ج 3 ص 1954 و فارسنامۀ ابن بلخی ص 12 و 56 و حبیب السیر چ سنگی ج 1 صص 73- 74 و مجمل التواریخ و القصص ص 56 و مزدیسنا و ادب پارسی ص 371 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 99 و تاریخ سیستان ص 10 شود:
کجا مادرش روشنک نام کرد
جهان را بدو شاد و پدرام کرد.
فردوسی.
همان روشنک را که دخت من است
بدین نازکی دست پخت من است.
نظامی.
که روشن شود روی چون عاج او
شود روشنک درهالتاج او.
نظامی.
اگر سردرآرد بدین شغل شاه
سر روشنک را رساند به ماه.
نظامی.
که تا روشنک را چو روشنچراغ
بیارند با باغ پیرای باغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پونه، از خانواده ی نعنا، پس تنه iteneهم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
فروختن
فرهنگ گویش مازندرانی