اخم کرده، اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تیموک، عبوس، بداخم، سخت رو، عابس، اخم رو، عبّاس، زوش، تندرو، متربّد، ترش روی، بداغر، دژبرو، ترش رو
اخم کرده، اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گِرِه پیشانی، تیموک، عَبوس، بَداَخم، سَخت رو، عابِس، اَخم رو، عَبّاس، زوش، تُندرو، مُتَرَبِّد، تُرش روی، بَداُغُر، دُژبُرو، تُرش رو
ترشرو. ترشروی. عبوس. اخم آلود. گره بر جبین افگنده: من ز شیرینی نشینم روترش من ز بسیاری گفتارم خمش. مولوی. قاصدان چون صوفیان روترش تا نیامیزند با هر نورکش. مولوی. عارفان روترش چون خارپشت عیش پنهان کرده در خاک درشت. مولوی. منشین روترش از گردش ایّام که صبر گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد. سعدی. رجوع به ترشرو وترشروی شود
ترشرو. ترشروی. عبوس. اخم آلود. گره بر جبین افگنده: من ز شیرینی نشینم روترش من ز بسیاری گفتارم خمش. مولوی. قاصدان چون صوفیان روترش تا نیامیزند با هر نورکش. مولوی. عارفان روترش چون خارپشت عیش پنهان کرده در خاک درشت. مولوی. منشین روترش از گردش ایّام که صبر گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد. سعدی. رجوع به ترشرو وترشروی شود