جدول جو
جدول جو

معنی روبروال - جستجوی لغت در جدول جو

روبروال
(رُ بِرْ)
ریاضیدان معروف فرانسوی. وی به سال 1602 میلادی متولد گردید و به سال 1632 میلادی در کلژ دو فرانس به استادی علوم ریاضی برگزیده شد و تا وفاتش که به سال 1675 میلادی اتفاق افتاد در این سمت باقی بود. مهمترین کار وی درباره منحنیات ریاضی است. و نیز ترازویی اختراع کرد که بنام خود وی معروف است. رجوع به دائره المعارف بریتانیکا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ نَ زَ دَ / دِ)
در تداول مردم قزوین، بمعنی مشاطه است. (از فرهنگ نظام). رووردار (در تداول مردم قزوین). پیرایندۀ موی رخسارۀ زنان
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبرو. مقابل. محاذی:
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
و رجوع به روبرو شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود، آماده. (آنندراج). آماده و مهیا و حاضر برای کار، مرتب و منظم و آراسته. (ناظم الاطباء) ، شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام) ، برگشته از رفتار نادرست و خلاف
لغت نامه دهخدا
(بِ)
محاذی. مقابل. در پیش. (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج). مواجه و مقابل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). برابر. رویاروی. رجوع به روبروی شود:
دید قبرستان و مبرز روبرو
بانگ برزد گفت کی نظارگان...
ناصرخسرو.
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.
نظامی.
کسی را روبرو از خلق بخت است
که چون آیینه پیشانیش سخت است.
نظامی.
جهان چیست مهمان سرایی، در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- امثال:
روبرو بودن به از پهلو بود، نظیر: المقابله خیر من المقارنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبراه
تصویر روبراه
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
مواجه و مقابل، برابر، رویاروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
متضاد، مقابل، مواجه
فرهنگ واژه فارسی سره
سالم، مجهز، مرتب، آماده، مهیا، سرحال، کوک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برابر، پیش رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد
متضاد: عقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خبر احوال، احوال پرسی
فرهنگ گویش مازندرانی
درست، سرحال، رو به را
فرهنگ گویش مازندرانی