جدول جو
جدول جو

معنی روبرا - جستجوی لغت در جدول جو

روبرا
درست، سرحال، رو به را
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روبر
تصویر روبر
آنچه از روی آن چیزی را برش می دهند، الگو، پارچه یا لباسی که از روی الگو بریده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(رُ کُ رِ کُ)
حشره ای است. (بیولوژی وراثت تألیف عزت اﷲ خبیری ص 110)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ژزه. نقاش اسپانیایی (1588- 1652 میلادی). در آثار وی رآلیسم خاصی وجود دارد. از آثار عمده اوست: پای کج و سنت آنیه. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
آماده و متوجه سفر شدن. (آنندراج). آغاز سفر و حرکت کردن، راست آمدن کار. (ناظم الاطباء). سر و سامان یافتن کار، بازگشتن از رفتار نادرست و خلاف. از کارهای ناصواب بازایستادن و در راه صلاح و رستگاری درآمدن
لغت نامه دهخدا
بمعنی روباه تربک است که به عربی عنب الثعلب خوانند، (برهان قاطع) (آنندراج)، تاجریزی، عنب الثعلب، (ناظم الاطباء)، حب الفنا، (از برهان قاطع ذیل روباه تربک)، رجوع به روباه تربک و عنب الثعلب وتاجریزی شود، روباه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دیه های دجیل بغداد، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرکّب از: رو + بر، مخفف بریده، الگو. مدل. و رجوع به روبر کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ اَ کَ دَ)
فروبردن. پایین بردن. قورت دادن: اذمام، فروبرانیدن چیزی به گلو. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ تَ)
آماده و مهیا کردن. حاضرکردن، اصلاح کردن. (ناظم الاطباء). درست کردن و سر و سامان دادن. به اسلوب صحیح بازآوردن
لغت نامه دهخدا
(بُ)
به لغت زند و پازند تیغ و شمشیر را گویند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
محاذی. مقابل. در پیش. (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج). مواجه و مقابل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). برابر. رویاروی. رجوع به روبروی شود:
دید قبرستان و مبرز روبرو
بانگ برزد گفت کی نظارگان...
ناصرخسرو.
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.
نظامی.
کسی را روبرو از خلق بخت است
که چون آیینه پیشانیش سخت است.
نظامی.
جهان چیست مهمان سرایی، در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- امثال:
روبرو بودن به از پهلو بود، نظیر: المقابله خیر من المقارنه
لغت نامه دهخدا
(بِ رَهْ)
مخفف روبراه. منظم و آماده. رجوع به روبراه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بلغت زند و پازند به معنی امید و امیدواری باشد. (برهان). هزوارش ’سوبرا، سوبر’، ’پهلوی’ اومت. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود، آماده. (آنندراج). آماده و مهیا و حاضر برای کار، مرتب و منظم و آراسته. (ناظم الاطباء) ، شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام) ، برگشته از رفتار نادرست و خلاف
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبراه
تصویر روبراه
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبر
تصویر روبر
الگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
مواجه و مقابل، برابر، رویاروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبراه کردن
تصویر روبراه کردن
آماده کردن مهیا ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبراه شدن
تصویر روبراه شدن
آماده شدن مهیا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبنا
تصویر روبنا
((بَ))
آن بخش از ساختمان که بر روی زیربنا ساخته می شود، هر یک از نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه، روساخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
متضاد، مقابل، مواجه
فرهنگ واژه فارسی سره
برابر، پیش رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد
متضاد: عقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سالم، مجهز، مرتب، آماده، مهیا، سرحال، کوک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روباه
فرهنگ گویش مازندرانی
لوبیا
فرهنگ گویش مازندرانی
رود رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی