جدول جو
جدول جو

معنی روامهران - جستجوی لغت در جدول جو

روامهران
(رَ مِ)
دهی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان واقع در 67هزارگزی شمال باختری رفسنجان در کنار راه مالرو رفسنجان به بافق. جلگه و سردسیر و دارای 225 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و پسته و پنبه و شغل مردم زراعت و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وامران
تصویر وامران
مامیران، گیاهی خودرو از خانوادۀ خشخاش با تخمی شبیه کنجد و شاخه های بلند که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
پادزهر، نوشدارو، دارویی که برای دفع سم به کار می بردند، دارویی که برای دفع سم، اصلاح حرکات کلیه و مثانه و دفع سنگ کلیه و مثانه به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
داروی مرکبی است از ساخته های یکی از پزشکان ایران. (از ضریر انطاکی ص 170). داروی هندی است و گفته شده است آن اسم پزشک هندی است که آن معجون را ساخته است. این دارو اثرش بر اعضای تناسلی است. (از بحر الجواهر). احتمال دارد تصحیف زامهران باشد. رجوع به زامهران در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی از دهستان اردوغش که در بخش قدمگاه است و در شهرستان نیشابور واقع است و 1097 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ)
جمع واژۀ خواهر. اخوات. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء).
- خواهران پدر، عمه ها. عمات.
- خواهران سهیل، دو ستاره ای که بتازی اختاسهیل گویند یعنی شعرای یمانی و شعرای شامی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
قنات دامهران. از توابع وازکرود قم. (تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دروازه ای بوده است در ری و یکی از محله های آن شهر بدین نام شهرت داشته است. در راحهالصدور بنقل از دمیهالقصر آمده است: محمد بن حسول وزیر از نویسندگان ارجمند است و بر انواع فضل دست دارد. وی را در خانه اش واقع در درب (دروازه) زامهران ملاقات کردم. (راحه الصدور به تصحیح اقبال چ لیدن ص 481). و رجوع به زادمهران شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
داروئی است که آن تریاک باشد یعنی خاصیت پازهر دارد و در نوشداروها داخل کنند. (برهان قاطع). نام داروئی است که آن تریاک باشد. (فرهنگ جهانگیری). داروئی است که در نوشدارو کنند. (لغت فرس اسدی ص 298) (فرهنگ اوبهی). داروئی است در نوشدارو. (آنندراج). در بحر الجواهر ذیل کلمه رامهران (براء مهمله) آمده است: دوائی است هندی و خاصیتش آن است که اعضای تناسل را نفع می بخشد:
نزد آن شاه زمین کردش پیام
داروئی فرمای زامهران بنام.
رودکی (در کلیلۀ منظوم).
به داروئی اشارت کرد که آن را زامهران خوانند. (کلیله و دمنه). ورجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی، رامهران و نیز رجوع به زامهران صغیر و زامهران کبیر و زامهرون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است به یک فرسنگی نسا در خراسان، (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
گیاهی است که از ملک چین آورند و مامیران هم گویندش، سفیدی ناخن و سفیدی چشم را زایل کند. (برهان قاطع). دوائی است که از چین آرند. (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مامیران است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
دارویی است که خاصیت پاد زهر دارد و در نوشداروها داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زامهران
تصویر زامهران
((مَ))
پادزهر، نوشدارو
فرهنگ فارسی معین