جمع واژۀ راعیه. مقدمۀپیری و اوائل آن. (از معجم متن اللغه). رواعی الشیب،اوائله. (اقرب الموارد). اول پیری و راعیهالشیب نیزمثل آن است. (از منتهی الارب). رجوع به راعیه شود
جَمعِ واژۀ راعیه. مقدمۀپیری و اوائل آن. (از معجم متن اللغه). رواعی الشیب،اوائله. (اقرب الموارد). اول پیری و راعیهالشیب نیزمثل آن است. (از منتهی الارب). رجوع به راعیه شود
جمع واژۀ راعده. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). رجوع به راعده شود. - ذات الرواعد، داهیه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). بلا و سختی. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ راعِده. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). رجوع به راعده شود. - ذات الرواعد، داهیه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). بلا و سختی. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ رادفه. (منتهی الارب). جمع واژۀ رادفه و رادوف. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رجوع به رادفه و رادوف شود. - حروف روادف، ث، خ، ذ، ض، ظ، غ را حروف روادف گویند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به هر یک از حروف مذکور شود
جَمعِ واژۀ رادفه. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ رادفه و رادوف. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رجوع به رادفه و رادوف شود. - حروف روادف، ث، خ، ذ، ض، ظ، غ را حروف روادف گویند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به هر یک از حروف مذکور شود