- رواج
- رواگ
معنی رواج - جستجوی لغت در جدول جو
- رواج
- روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
- رواج
- روا شدن، روایی یافتن، روان بودن، در جریان داد و ستد بودن پول و کالا، روا، روان
- رواج ((رَ))
- جریان داشتن، روان بودن، رونق
- رواج
- Popularization
- رواج
- популяризация
- رواج
- Popularisierung
- رواج
- популяризація
- رواج
- popularyzacja
- رواج
- popularização
- رواج
- popolarizzazione
- رواج
- popularización
- رواج
- popularisation
- رواج
- popularisatie
- رواج
- प्रसार
- رواج
- penyebarluasan
- رواج
- ترويجٌ
- رواج
- פּוֹפּוּלָרִיזָצִיָה
- رواج
- yaygınlaştırma
- رواج
- kueneza umaarufu
- رواج
- การเผยแพร่
- رواج
- জনপ্রিয়করণ
- رواج
- ترویج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع راجبه، پیوند های انگشتان، استخوانهای انگشتان
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ستاره صبح در گویش مازندرانی، درخشان ترین ستاره شب، آخرین ستاره که تا سپیده صبح میدرخشد
جاری، روح
رواج، روا
بالا پوش لحاف، نوعی جامه
در بند دروازه
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
رونده، آنچه یا آنکه راه رود