جدول جو
جدول جو

معنی روائع - جستجوی لغت در جدول جو

روائع
(رَ ءِ)
جمع واژۀ رائعه. (لسان العرب) (تاج العروس) (المنجد). رجوع به رائعه شود
لغت نامه دهخدا
روائع
جمع رائعه، شگفت ها، رویاها
تصویری از روائع
تصویر روائع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روایع
تصویر روایع
رایعه ها، رایع ها، شگفت آورها، زیادها، پربرکت ها، جمع واژۀ رایعه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لَطْ طُ)
بازگردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بازگشتن به موضع خود. (از معجم متن اللغه) ، ترساندن، ترسیدن. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). روع. (معجم متن اللغه) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رؤوع. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به روع و رؤوع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ جِ)
جمع واژۀ راجع. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به راجع شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ترس. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از معجم متن اللغه) ، حرب. (تاج العروس) (از معجم متن اللغه). جنگ
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
شاخه های خمیده. (منتهی الارب). جمع واژۀ نائعه. رجوع به نائعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
ربایع. چند کوه و منارۀ بلندند نزدیک سیراء. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
ربایع. جمع واژۀ ربیعه، بمعنی خود آهنی، سنگ زورآزمای. (از معجم البلدان). و رجوع به ربیعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
رجایع. جمع واژۀ رجیع. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجیعه، شتر ماده که از سفری بازگردد بسوی سفری. (آنندراج). جمع واژۀ رجیعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
جمع واژۀ رائحه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). جمع واژۀ رائحه که بمعنی بوی خوش باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به رائحه و روایح شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
اعلای رودبارها و واحد آن رئیسه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). الروائس من الاودیه، اعالیها. (معجم متن اللغه). جاهای بلند از وادیها، ابری که پیش پیش رود و واحد آن رئیسه است. (از اقرب الموارد). الروائس من السحب، المتقدمه. (معجم متن اللغه) ، جمع واژۀ رائسه، بمعنی سگی که از سر شکار گیرد. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
دیگپایه ها. (منتهی الارب). سنگهایی که دیگ بر آنها قرار داده می شود. اثافی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رجوع به روایی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بِ)
جمع واژۀ رابع. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از ناظم الاطباء). رجوع به رابع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دِ)
قیاساً جمع واژۀ رادعه و رادع. موانع: اما جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام... التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260) ، رادع و رادعه و جمع واژۀ آن روادع بمعنی پیراهن آغشته به زعفران و یا به دیگر بوی خوش نیز آمده است. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ ضِ)
جمع واژۀ راضعه. تثنیۀ آن راضعتان است که به معنی دو دندان شیر کودک است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به راضعه و راضعتان و معجم متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
صورتی فارسی است از روائع، جمع واژۀ رائعه، بمعنی آنکه یا آنچه حسن یا شجاعت او مردم را به شگفت آورد: این کلمات از روایع حکمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی). جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام و روایع صحایف و اقلام التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی). روایع اقبال طلایع عزایم او را استقبال می نمود. (جهانگشای جوینی). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصود است. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
رصایع. جمع واژۀ رصیعه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). جمع واژۀ رصیعه، گره لگام نزدیک عذار اسب که به منس ماند... (از آنندراج). و رجوع به رصیعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
جمع واژۀ رساعه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رساعه، به معنی دوال بافته که زیردوال شمشیر باشد. (آنندراج). رجوع به رساعه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
جمع واژۀ شائعه: جأت الخیل شوائع و شواعی که قلب شوائع است، بمعنی متفرق آمدن مرکبهاست. (از تاج العروس) (از نشوءاللغه ص 16). رجوع به شواعی شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
شتران لاغراندام کم گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روادع
تصویر روادع
جمع رادعه، باز دارنده ها جمع رادعه بازدارنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواضع
تصویر رواضع
جمع راضع، دندان های شیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایع
تصویر روایع
جمع رائعه (رایعه) شگفتها، زیباها
فرهنگ لغت هوشیار
شگفتی زای، رویا، رسا بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روائح
تصویر روائح
بوها، جمع رایحه (رائحه)
فرهنگ لغت هوشیار