جدول جو
جدول جو

معنی رهونی - جستجوی لغت در جدول جو

رهونی
ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن یوسف، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده. او راست:1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل. 2- التحصن و المنعه ممن ان السنه بدعه (در فقه مالکی). (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ)
آهن و پولاد جوهردار و آنچه از آن سازند. (برهان) (آنندراج). آهن گوهردار. (فرهنگ سروری) (فرهنگ اوبهی) (از لغت فرس اسدی) : این بیت (بیت فردوسی) گذشته از اینکه معنی آن روشن نیست در ولف هم نیامده ولی ولف در کلمه روهنی که شاهد هم ندارد می نویسد. (یادداشت مؤلف) :
سه مغفر زدر چون مه از روشنی
بزر سد پرندآور روهنی.
فردوسی.
از آن آهنی لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و بلالک هزار.
؟ (از لغت فرس اسدی ص 148)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَمْ مُ)
ثابت و دایم گردیدن و لاغر شدن کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ثابت و برقرار ماندن چیزی. (ناظم الاطباء). ثابت دایم داشتن چیزی را. (منتهی الارب). رجوع به رهن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رهو. ظاهراً صورتی از ’رهو’ است که مهبط حضرت آدم باشد. مؤلف اخبار الصین و الهند گوید: و فی ارضها (ارض سرندیب) جبل یدعی الرهون و علیه هبط آدم علیه السلام. (ص 4). رجوع به رهو شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رهن. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رهن شود
لغت نامه دهخدا
(رَهَْ وا)
زن فراخ شرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محمد. او راست: اللؤلؤ المنظوم فی علم الطلاسم و النجوم. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رَ زَ)
راهزنی. عمل و صفت راهزن و رهزن. (یادداشت مؤلف) :
نه مردی است این دزدی و رهزنی
بدین کار واپس تر از هر زنی.
فردوسی.
رجوع به رهزن و راهزنی شود.
- رهزنی کردن، دزدی کردن در راه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب)
شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نصر بن محمد رفونی، مکنی به ابواللیث، از محمد بن بحیر بن خازم البحیری پدر عمر روایت دارد و ابوالحسن محمد بن عبدالله بن محمد بن جعفر کاغذی سمرقندی از او روایت کرده است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
منسوب است به رفون و آن دهی است از دههای سمرقند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شعبه ای از ایل چهارلنگ بختیاری که جزء کیومرسی است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عبدالسلام بن راونی حاکم شهر راون مردی فقیه و دانشمند بود. او از ابوسعد بن طهیری روایت کرد، وابوسعد سمعانی ازو روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب است به راون که شهری است از طخارستان در بلخ. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)،
- حجر راهونی، منسوب به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، حجر بزادی، یاقوت رنگین سبز و سیاه، (از دزی ج 1 ص 81)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روهنی
تصویر روهنی
فولاد، آهن جوهردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهون
تصویر رهون
جمع رهن، گرویی ها گروگان ها جمع رهن گروها گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونی
تصویر رونی
منسوب به رونه از مردم رونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهزنی
تصویر رهزنی
عمل راهزن غارت در جاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
پنهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه ای است سازی مربوط به سرنا، این قطعه هنگام حرکت عروس
فرهنگ گویش مازندرانی