جدول جو
جدول جو

معنی رهمه - جستجوی لغت در جدول جو

رهمه
(رِ / رَ مَ)
نرمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رهمه
(رِ مَ)
باران نرم پیوسته. ج، رهام، رهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). باران نرم. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحمه
تصویر رحمه
(دخترانه)
نام همسر ایوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، خیم، رمص، ژفک، کیغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهشه
تصویر رهشه
اردۀ کنجد که با شیره یا عسل مخلوط سازند و نان خورش کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشمه
تصویر رشمه
رشته، رسن، طناب باریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
بیابان، دشت بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رومه
تصویر رومه
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رنب، رنبه، برای مثال شد جای جای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومۀ زهار (سوزنی - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزمه
تصویر رزمه
بقچۀ لباس، بستۀ رخت، پشتوارۀ جامه، لنگۀ بارقماش
فرهنگ فارسی عمید
(شَ جَ بَ)
مرهم بر جراحت نهادن، و ’م’آن اصلی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَفْ فُ)
دارای درهم بسیار شدن شخص، و فعل آن مجهول بکار رود. (از اقرب الموارد) ، گردیدن برگ ’خبازی’ مانند درهم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
پیوسته نگریستن و مژه برهم نازدن. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، ستارۀ مشتری. (برهان). صاحب آنندراج گوید بدین معنی ’پرو’ است مخفف پروین، و نه ستارۀ مشتری. رجوع به پرو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ مَ / مِ)
مخفف برهمن است که اصیل و نجیب و حکیم و پیر و مرشد هنود باشد. (برهان). رجوع به برهمن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رومه
تصویر رومه
سریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمه
تصویر سهمه
بهره، خویشاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهمه
تصویر زهمه
بوی گند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبه
تصویر رهبه
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
مجازاً ضروری، در اندوه اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهشه
تصویر رهشه
آزرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهکه
تصویر رهکه
سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنمه
تصویر رنمه
آواز نیکو، گیاهی باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
چرک کنج چشم و میان مژگانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوه
تصویر رهوه
پشته، پسته از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
پشتواره ای جامه پلونده بلغنده (بقچه) هدایت در فرهنگ ناصری می نویسد: (رزمه فارسی است در لغت عربی نیز آورده اند) بوقچه رخت بسته لباس، لنگه بار قماش و اثاثه پشتواره. یا روی رزمه اصطلاحی است که در مورد تفوق و رجحان کسی بر دیگری استعمال شود (نسائم الاسحار 183 ببعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقمه
تصویر رقمه
نان کلاغ از گیاهان، سبزه زار، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخمه
تصویر رخمه
کرکس لاشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجمه
تصویر رجمه
گور سنگ گور، لانه کفتار، پرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمه
تصویر رحمه
درسه لم ریز، اپخشایش بخشایش - آمرزش، باران، روزی، نیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتمه
تصویر رتمه
نخ انگشت رشته ای که برای یادآوری بر انگشت بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثمه
تصویر رثمه
ریزه باران نرمه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامه
تصویر رامه
فرانسوی کنف سیام فریز سیامی پنجه مرغ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهمه
تصویر دهمه
سیاهی سیاه شدن، فروگرفتن در گریز
فرهنگ لغت هوشیار
خرد ستور: بره بزغاله گوساله سیاشب شب های بی ماه خر سنگ، کار دشوار، یل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهمه
تصویر برهمه
پیوسته نگریستن ومژه برهم نزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهمه
تصویر نهمه
حاجت، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار