- رهق
- ستم کردن، کار قبیح مرتکب شدن
معنی رهق - جستجوی لغت در جدول جو
- رهق
- کار قبیح و حرام مرتکب شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خلاص
روزی
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
دو چوبه ابزار شکنجه است کند
ارتقا یابنده
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
تیر انداختن
کشتاو، مهر، شرم شرمندگی، نرمی و نازکی
نرمی، مدارا کردن، نیکوئی و مهربانی نمودن
زیست ناخوش، دروغ، خاشاک در آب، آب تیره تیره شدن آب
تاب و توان، بقیه جان
دادن خدا بندگان را و عطا کردن آنها را، روزی دادن، روزی
شراب، باده
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
بقیه جان، قوه
صاف، دوستی خالص
روش، طریقه، طرز، قاعده، پی و نشان
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
آماسیدن، زرداب زایش، بیماری
کار نیک، سخت سودن، سخت گادن، ماندگاری
تیز کردن شمشیر را
اسم جمع گروه مردان کمتر از ده مردان از 3 (یا 7) تا 10 (یا 40)، قبیله مرد دودمان جمع ارهاط ارهطه رهاط جج اراهیط
چینه گونه ای دیوار با گل، گل چینه فشردن، نکوهیدن، در پیش شدن، شتابانیدن
پایمال کردن سپردن
گرد، ابر نابار، بد انگیزی
آستین ترسیدن
بی قید، آ زاد
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان
آهسته و نرم راه رفتن
آزاد، یله، بی قید و بند
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن