دهی از بخش قمصر کاشان با 1350 تن سکنه. آب آن از 16 رشته قنات و محصول عمده آن غلات میوه و حبوب و صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از بخش قمصر کاشان با 1350 تن سکنه. آب آن از 16 رشته قنات و محصول عمده آن غلات میوه و حبوب و صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نعت مفعولی از مصدر ارهاق. رجوع به ارهاق شود، آن که به کشتن رسیده باشد. (منتهی الارب). کسی که او را گرفته باشند تا بقتل رسانند، کسی که بر او تنگ گرفته باشند. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از مصدر ارهاق. رجوع به ارهاق شود، آن که به کشتن رسیده باشد. (منتهی الارب). کسی که او را گرفته باشند تا بقتل رسانند، کسی که بر او تنگ گرفته باشند. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از مصدر ترهیق. رجوع به ترهیق شود، موصوف به ستم و ظلم و متهم به بدی و شر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که او را مردمان و مهمانان بسیارفراهم آیند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، متصف به ’رهق’ یعنی سبکی عقل، کسی که در دین خود مورد اتهام باشد، فاسد، کریم و جواد. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از مصدر ترهیق. رجوع به ترهیق شود، موصوف به ستم و ظلم و متهم به بدی و شر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که او را مردمان و مهمانان بسیارفراهم آیند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، متصف به ’رهق’ یعنی سبکی عقل، کسی که در دین خود مورد اتهام باشد، فاسد، کریم و جواد. (از اقرب الموارد)
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند