سخت گرفتن کسی را به تقاضا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، دیوار گل ساختن و چینه گذاشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به گل دیوار گرفتن و بعض آن را بر بعض نهادن. (از آنندراج) ، بنیاد نهادن. (از تاج المصادر بیهقی). بنیاد اوکندن. (المصادر زوزنی) ، سخت فشردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیک افشردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ملامت و نکوهش کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نکوهیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، در پیش شدن، شتابانیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتابانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
سخت گرفتن کسی را به تقاضا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، دیوار گل ساختن و چینه گذاشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به گل دیوار گرفتن و بعض آن را بر بعض نهادن. (از آنندراج) ، بنیاد نهادن. (از تاج المصادر بیهقی). بنیاد اوکندن. (المصادر زوزنی) ، سخت فشردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیک افشردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ملامت و نکوهش کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نکوهیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، در پیش شدن، شتابانیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتابانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
چینۀ بن دیوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیخ و بنیاد دیوار. (از غیاث اللغات). آخیز. باخز. مهرۀ دیوار. (یادداشت مؤلف) ، گل که بدان دیوار سازند و بعض آن را بر بعض نهند و به فارسی پاخیره گویند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سنگریزه. (غیاث اللغات). گل که بدان بنا سازند و روی هم می گذارند، معلوم نیست که تازی یا دخیل است. (از المعرب جوالیقی ص 160)
چینۀ بن دیوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیخ و بنیاد دیوار. (از غیاث اللغات). آخیز. باخز. مهرۀ دیوار. (یادداشت مؤلف) ، گل که بدان دیوار سازند و بعض آن را بر بعض نهند و به فارسی پاخیره گویند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سنگریزه. (غیاث اللغات). گل که بدان بنا سازند و روی هم می گذارند، معلوم نیست که تازی یا دخیل است. (از المعرب جوالیقی ص 160)
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مِثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
سودگی سم ستور از سنگ و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آب که در سم ستور افتد. (مهذب الاسماء). رجوع به رهسه و رهص و صبح الاعشی ج 2 ص 28 شود
سودگی سم ستور از سنگ و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آب که در سم ستور افتد. (مهذب الاسماء). رجوع به رهسه و رهص و صبح الاعشی ج 2 ص 28 شود