- رهص
- چینه گونه ای دیوار با گل، گل چینه فشردن، نکوهیدن، در پیش شدن، شتابانیدن
معنی رهص - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خلاص
پایکوبی، فرخه
تشنگی
پیوسیدن (انتظار داشتن)
نرم و نازک ارزان شدن نرخ چیزی
سر خرد آمدن بخردی پس از نابخردی
برجستن، جنبیدن، بازی کردن و پای کوفتن
نیکو کردن مصیبت بر دل کسی
سخت گیر
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
روش، طریقه، طرز، قاعده، پی و نشان
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
آماسیدن، زرداب زایش، بیماری
کار نیک، سخت سودن، سخت گادن، ماندگاری
ستم کردن، کار قبیح مرتکب شدن
تیز کردن شمشیر را
اسم جمع گروه مردان کمتر از ده مردان از 3 (یا 7) تا 10 (یا 40)، قبیله مرد دودمان جمع ارهاط ارهطه رهاط جج اراهیط
پایمال کردن سپردن
گرد، ابر نابار، بد انگیزی
آستین ترسیدن
والا دگر چینه کش
بی قید، آ زاد
آهسته و نرم راه رفتن
آزاد، یله، بی قید و بند
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
کار قبیح و حرام مرتکب شدن
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، خیم، ریمه، ژفک، کیغ
گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن، آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
رونده، راه افتاده، رهرو، مسافر، غلام، بنده، چاکر، برای مثال کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی - ۱/۲۰۰)
جنبیدن، پا کوفتن، حرکات موزون با آهنگ موسیقی، پایکوبی، بن مضارع رقصیدن
رقص شتری: رقصی که از روی رسم و قاعده نباشد، حرکات ناموزن
رقص شتری: رقصی که از روی رسم و قاعده نباشد، حرکات ناموزن
((رَ))
فرهنگ فارسی معین
جنبیدن، حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی اجرا کردن، پای کوفتن، پایکوبی، خوشی، خوش خدمتی تا حد شتابزدگی چاپلوسانه