مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، مشارٌ بالبنان، تابلو، انگشت نشان شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، برای مثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره) شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، اَنگُشت نَما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، اَنگِشت کَش، مُشارٌ بِالبَنان، تابلُو، اَنگُشت نِشان شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، برای مِثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره) شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مِثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
خوبی درخش رنگ بشره و بشاشت چهره و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نعومت و نازکی بدن و نزاکت آن. (از منتهی الارب) (آنندراج)
خوبی درخش رنگ بشره و بشاشت چهره و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نعومت و نازکی بدن و نزاکت آن. (از منتهی الارب) (آنندراج)
سرخ و سپید شدن تن کسی از نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپید شدن تن کسی از نعمت. (از اقرب الموارد). سپید و نرم و لطیف شدن تن کسی از آسایش زندگی. (از المنجد) ، پی هم درخشیدن سراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
سرخ و سپید شدن تن کسی از نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپید شدن تن کسی از نعمت. (از اقرب الموارد). سپید و نرم و لطیف شدن تن کسی از آسایش زندگی. (از المنجد) ، پی هم درخشیدن سراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 24هزارگزی جنوب باختر تویسرکان واقع و جایی کوهستانی است و 113 تن سکنه دارد و از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیمی، کتیرا و مختصری انگور است. در آمار به نام ابوهریره احصاء شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 24هزارگزی جنوب باختر تویسرکان واقع و جایی کوهستانی است و 113 تن سکنه دارد و از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیمی، کتیرا و مختصری انگور است. در آمار به نام ابوهریره احصاء شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
آواز میش. (منتهی الارب). اسم صوت الضأن. (اقرب الموارد) ، خندۀ بیهوده. (منتهی الارب). خندیدن به باطل. (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهر کردن شود، اسم بانگ شیر بیشه. (منتهی الارب). زئیر الاسد. (اقرب الموارد) ، بر آب خواندن و آوردن گوسفند را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستم و دست درازی نمودن. (منتهی الارب). تعدی بر کسی. (اقرب الموارد) ، حکایت کردن از بانگ هندیان در جنگ. (منتهی الارب). حکایت صوت هند در حرب. (اقرب الموارد)
آواز میش. (منتهی الارب). اسم صوت الضأن. (اقرب الموارد) ، خندۀ بیهوده. (منتهی الارب). خندیدن به باطل. (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهر کردن شود، اسم بانگ شیر بیشه. (منتهی الارب). زئیر الاسد. (اقرب الموارد) ، بر آب خواندن و آوردن گوسفند را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستم و دست درازی نمودن. (منتهی الارب). تعدی بر کسی. (اقرب الموارد) ، حکایت کردن از بانگ هندیان در جنگ. (منتهی الارب). حکایت صوت هند در حرب. (اقرب الموارد)
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است