- رهج
- گرد، ابر نابار، بد انگیزی
معنی رهج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خلاص
مشقت، زحمت، محنت
شادمان شادی
گیاهی است از تیره راجها که برخی گونه هایش بصورت درختچه و برخی دیگر بصورت درخت میباشد. برگهایش بیضوی و متناوب و براق و کناره های برگهایش دارای بریدگی هایی نوک تیز میباشد. گلهایش سفید و دارای تقارن محوری است. یا راج معمولی درختی است دو پایه که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و تنه اش مستقیم است و شاخه هایی که از آن متفرع میشود دارای پوست صاف و سبز رنگ میباشد. میوه اش باندازه آلبالو و برنگ قرمز تند است. از بافتهای قسمت زیر پوست این گیاه پس ازساییدن نوعی چسب تهیه میکنند که مانند سریش مصرف میشود خاس خاش طیم شرابه. یا راج اربو بارانک. یا راج راجها تیره ای از گیاهان که نمونه آن راج است
درماندن سخنران در سخن
صف و قطار، رده، طنابی که جامه و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند، ریسمان بنائی
سرگین انداختن
فرق سر تارک
دارا گشتن، پر فرزندی، نا آرامی رمه
زمانی که از طلوع آفتاب آغاز و به غروب ختم شود نهار روج مقابل شب لیل. یا روز امید و بیم قیامت رستاخیز. یا روز بخیر سلام و تعرفی است که در روز به شخصی که ملاقات کنند میگویند، شبانه روز: (او را بر تو سه روز حق مهمانی است) (کشف الاسرار 501: 2) یا روز بازار روزی که مردم در جایی جمع شوند و خرید و فروخت کنند، رونق کار و بار گرمی بازار، روزقیامت. یا روز باز خواست روز قیامت. یا روز برات روز جک. یا روز جک (چک) روز پانزدهم شعبان که روز برات است و شب این روز را شب جک و شب برات نامند. یا روز خوش ایام خوش، دوره جوانی. یا روز درنگ روز قیامت. یا روز سیاه (سیه) روز بد یوم نحس، روز ماتم، آزار تشویش. یا روز شمار روز قیامت. یا روز فراخ زمانی که بعد از طلوع صبح تا غروب را شامل است. یا روز کار روز جنگ. یا روز کوشش روز جنگ و جدال. یا روز مظالم رزو دادخواهی، روز قیامت. یا روز نام و ننگ روز جنگ و جدال، روز ساز و آواز. یا روز ننگ و نبرد روز جنگ و جدال، ظاهر آشکار، روزگار دوره فرصت: (امروز روز فلانی است)
سرگین انداختن پیخال انداختن، سرگین پیخال
محنت، مشقت، تعب، سختی ناشی از کار و کوشش، تعب که در کار برند، زحمت
سست نرم و نازک
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
روش، طریقه، طرز، قاعده، پی و نشان
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
آماسیدن، زرداب زایش، بیماری
کار نیک، سخت سودن، سخت گادن، ماندگاری
ستم کردن، کار قبیح مرتکب شدن
تیز کردن شمشیر را
اسم جمع گروه مردان کمتر از ده مردان از 3 (یا 7) تا 10 (یا 40)، قبیله مرد دودمان جمع ارهاط ارهطه رهاط جج اراهیط
چینه گونه ای دیوار با گل، گل چینه فشردن، نکوهیدن، در پیش شدن، شتابانیدن
پایمال کردن سپردن
آستین ترسیدن
بی قید، آ زاد
سودن بویه را، سخت وزیدن باد، همه شب رفتن
آهسته و نرم راه رفتن
آزاد، یله، بی قید و بند
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
رها شدن: آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رها کردن: آزاد کردن، ول کردن
کار قبیح و حرام مرتکب شدن
گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن، آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
رونده، راه افتاده، رهرو، مسافر، غلام، بنده، چاکر، برای مثال کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی - ۱/۲۰۰)