جدول جو
جدول جو

معنی رهادن - جستجوی لغت در جدول جو

رهادن
(لَ کَ دَ)
آزاد کردن. (استنگاس). آزاد کردن. رها نمودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رهادن
(رَ دِ)
جمع واژۀ رهدن، رهدن، رهدن. رجوع به رهدن شود، جمع واژۀ رهدنه. (ناظم الاطباء). رجوع به رهدنه شود، جمع واژۀ رهدون. (از ناظم الاطباء). چون رهادن جمع رهدن است و ’رهدنه’ و ’رهدون’ را کتابهای لغت به معنی رهدن آورده اند ظاهراً ناظم الاطباء در ذکر رهادن به معنی جمع ’رهدنه’ و ’رهدون’ اشتباه کرده است. رجوع به رهدون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهادن
تصویر نهادن
قرار دادن، بستن، عرضه کردن، پیش نهادن، تعبیه کردن، نصب کردن، کار گذاشتن، گستردن، پهن کردن، پاشیدن، ریختن، ترتیب دادن، برپا کردن، تسلیم کردن، به حال خود گذاشتن، واگذاشتن،
جمع کردن، ذخیره کردن، انبار کردن، تخصیص دادن، جدا کردن، کنار گذاشتن، خلق کردن، آفریدن، تالیف کردن، دوختن، دادن نام یا لقب و مانند آن، قرار گذاشتن، فرا دادن، سپردن،
فرض کردن، محسوب کردن، تصور کردن، قائل شدن، فرو افکندن، انداختن، جاری کردن، روان کردن، حکم کردن، فرمان دادن، ادا کردن، گذاردن، مرسوم کردن
مقدر شدن، هموار کردن، برابر دانستن، مساوی شمردن، منعقد کردن، بستن، نسبت دادن، منسوب کردن،
گذاشتن مثلاً دست بر دست نهاد، تقدیر کردن، مقرر کردن، برای مثال ریزی از چاشنی کام به کامم نرسید / روزی ای کآن ننهاده ست قدر می نرسد (خاقانی - ۵۲۴) متوجه کردن، معطوف کردن، برای مثال به علم و خواندن قرآن نهاده ای دل و گوش / جز از تو گوش نهاده به بانگ بربط و نای (فرخی - ۳۸۵) جماع کردن، برای مثال دنیا وفا ندارد لولی وشی ست این زن / گر رو کند و گر پشت می بایدش نهادن (سعید اشرف - لغتنامه - نهادن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاندن
تصویر رهاندن
رها کردن، آزاد کردن، نجات دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاین
تصویر رهاین
رهینه ها، چیزهایی که به گرو گذاشته شده، گروی ها، جمع واژۀ رهینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
رها شدن، رهایی یافتن، آزاد شدن، نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاندن
تصویر رهاندن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهائن
تصویر رهائن
جمع رهینه، گروگان ها، گروها جمع رهینه گروها گروگانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهاشدن
تصویر رهاشدن
نجات یافته خلاص گشتن (از قید و بند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
گذاشتن، قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
نجات یافتن، آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهاین
تصویر رهاین
جمع رهینه گروها گروگانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهادت
تصویر رهادت
نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهاده
تصویر رهاده
نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
((رَ دَ))
آزاد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهاندن
تصویر رهاندن
((رَ دَ))
نجات دادن، خلاص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
((نِ یا نَ دَ))
نشاندن، نصب کردن، قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
قرار دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
Instill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
inculquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
kuingiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
주입하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
aşılamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
menanamkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
রোপণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
रटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
inculcar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
instillare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
einflößen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
inprenten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
вселяти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
внушать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
wpajać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
inculcar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهادن
تصویر نهادن
灌输
دیکشنری فارسی به چینی