جدول جو
جدول جو

معنی رنی - جستجوی لغت در جدول جو

رنی
صاحب فرهنگ شعوری آرد: بمعنی رهی است یعنی بنده و غلام. شاید لهجۀ محلی باشد
لغت نامه دهخدا
رنی
(رِ)
جان. (1761- 1821 میلادی). از مهندسان معروف انگلیسی بود. از بناهای معروف او ساختمان پل واترلو و پل لندن است. رجوع به دائره المعارف بریتانیکا شود
لغت نامه دهخدا
رنی
(رُ)
قصبه ای است در ناحیۀ بسارابی از کشور روسیه واقعدر 43هزارگزی شمال غربی قضای اسماعیل. دارای اسکله است و 6080 تن جمعیت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
رنی
(رُنْ نا)
الرنی، تمامۀ مخلوق. (منتهی الارب) (آنندراج). همه آفریدگان. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). و گویند: ما فی الرنی مثله، یعنی در میان همه کسان چون او نیست. (از معجم متن اللغه) ، نام جمادی الاّخره، و بدین معنی بدون الف و لام آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). و رجوع به رنّه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارنی
تصویر ارنی
بنمایان مرا، اشاره به آیۀ ربّ ارنی انظر الیک در سوره اعراف آیّه ۱۴۳ به معنای پروردگارا خود را به من بنما تا به تو بنگرم که جواب آمد لن ترانی به معنای هرگز مرا نمی بینی برای مثال با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم (حافظ - ۷۴۸) ، چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنیم
تصویر رنیم
فلزی نقره ای، سنگین، کمیاب و شبیه پلاتین که در مقابل حرارت مقاوم است و در ساخت لامپ ها و ترموکوپل ها و نیز به عنوان کاتالیزور به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(اُ رَ نا)
ارانی. دانه ای که شیر را پنیر می گرداند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ نی ی)
منسوب به درنی ̍ که نام موضعی است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پیوسته نگریستن به سوی محبوب خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تُ نا)
کنیز و زن فاجرو حرامکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابن ترنی، لئیم و ناکس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال، ترنی و ابن ترنی، ولدالبغی. (تاج العروس). زن فاجره، زن زناکار: ابن ترنی، فرزند زن زناکار که پدرش معلوم نباشد. (از متن اللغه ج 1 ص 395)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شهر و مرکز ولایتی است در ایالت اومبری ایتالیا که 84400 تن سکنه دارد. این شهر در حوالی آبشار ولینو واقع است و دارای کار خانه تصفیۀ فلزات میباشد
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
مرکب از: ار + ن + ی) بنما مرا. و این اشارت است بقصۀ موسی علیه السلام: قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7) ، گفت موسی (ع) ای پروردگار من بنما مرا دیدار خود تا ببینم بسوی تو، قال لن ترانی (قرآن 143/7) ، فرمود حق تعالی که هرگزدیدن نتوانی مرا و کلمه ارنی مرکب است از لفظ ارو نون وقایه و یای متکلم و لفظ ارنی در فارسی بسکون رای مهمله نیز آمده. (از غیاث اللغات) :
موسی از این جام تهی دید دست
شیشه به کهپایۀ ارنی شکست.
نظامی.
مرغ ارنی گو ز شوق لن ترانی میکند
پیش موسی خارخار وادی ایمن گل است.
سالک یزدی.
چو رسی به کوه سینا ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنابه جواب لن ترانی
لغت نامه دهخدا
(دَ نا/ دُ نا)
نام موضعی است. (از منتهی الارب).
- یوم درنی، موضعی است که وقعه ای برای بنی طهیه به ضد تیم اللات در آن رخ داده است. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرطبان کوچک. (از برهان). مرتبان کوچک و آن ظرفی است که در آن مربا کنند. (آنندراج). قسمی شیشه برای نگاهداری سرکه و آبغوره و غیره، و آن کوچکتر از قرابه است و گردنی بلندتر از قرابه دارد. شیشۀ شکم فراخ کوچکتر از قرابه. قسمی ظرف از شیشه برای نگاه داشتن و حفظ شراب ومربا و سرکه و ترشی های انداخته. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ نی ی)
خارجی. (ناظم الاطباء). اما در مآخذی که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بَ نی ی)
معرب برنیک فارسی، و آن قسمی خرمای نیکو است. (از منتهی الارب). نوعی از بهترین انواع خرما، واحد آن برنیه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). نوعی خرماست. (لغت محلی بلوچستان، نیک شهر).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
ضیاءالدین. مورخ و ادیب فارسی زبان هندوستان در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری. وی از مریدان نظام الدین محمد بداؤنی معروف به نظام الدین اولیاء، و از دوستان امیرخسرو دهلوی و امیرحسین دهلوی بود. برنی بیش از هفده سال ندیم سلطان محمد بن تغلق بود. اواخر عمر را در تنگدستی گذراند و سرانجام اندکی بعد از سال 758 هجری قمری درگذشت و در غیاثپور نزدیک مقبرۀ نظام الدین اولیاء مدفون شد. او راست: اخبار برمکیان، تاریخ فیروزشاهی، فتوحات فیروزشاهی. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 529 و 546 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترنی
تصویر ترنی
چشم دوزی چشم ناگیری
فرهنگ لغت هوشیار
بنما مرا موسی به خدا گفت بنمامرا دیدار خود (جمله فعلی مرکب از: ار امر حاضر از ارائه ن (وقایه) امر حاضر یاء ضمیر مفعولی) بنمایان مرا، نشان من بده، (ماخوذ از آیه 139 سوره 7 اعراف: رب ارنی انظر الیک. قول موسی خطاب به باری تعالی در کوه سینا: آفریدگار، خود را بمن تا بر تو بنگرم)، در نظم فارسی گاه بضرورت ارنی بسکون راء آمده است: موسی ازین جام تهی دید دست شیشه بکه پایه ارنی شکست. (نظامی) جمله کفها در دعا افراخته نغمه ارنی بهم در ساخته. (مثنوی) یا ارنی گفتن، جمله ارنی را بر زبان آوردن (همچون موسی) : چر رسی بکوه سینا ارنی نگفته بگذر که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی. یا ارضعی گوی. ارنی گوینده آنکه جمله ارنی را بر زمان راند، موسی (ع) : لن ترانی همه را دیده امید بدوخت ارنی گوی همان منتظر دیدار است. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنین
تصویر رنین
گریه و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنیم
تصویر رنیم
کشش آواز، آواز سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنین
تصویر رنین
((رَ))
ناله زار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنین
تصویر رنین
Resonance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(FR) résonance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از رنین
تصویر رنین
резонанс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(DE) Resonanz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنین
تصویر رنین
резонанс
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(PL) rezonans
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنین
تصویر رنین
共鸣
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(PT) ressonância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(IT) risonanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(ES) resonancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنین
تصویر رنین
(NL) resonantie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنین
تصویر رنین
गूंज
دیکشنری فارسی به هندی