جدول جو
جدول جو

معنی رنگریزان - جستجوی لغت در جدول جو

رنگریزان
(رَ)
رنگرزان. (از آنندراج). پاییز. خریف. خزان. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). رجوع به رنگرزان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریزان
تصویر گریزان
فرار کرده، در حال فرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگینان
تصویر رنگینان
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شلیر، تالانک، رنگینا، شفرنگ، مالانک، شفترنگ، شکیر، تالانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگرزان
تصویر رنگرزان
خزان، پاییز
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رنگرزی. صباغی. رجوع به رنگریز و رنگرزی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شفترنگ. (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج). تالانک. (فرهنگ اسدی). میوه ای است شبیه به شفتالو. (از برهان قاطع). نوعی است از شفتالو. (آنندراج). شلیل. شلیر:
هست پروین چو دستۀنرگس
همچو بنات نعش رنگینان.
مشرقی (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ)
دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. در پنج هزارگزی جنوب رضوان ده کنار راه آهن کپورچال، در جلگه واقع شده است. مرطوب مالاریایی است. و461 تن سکنه دارد. از رود خانه شفارود مشروب میشود. محصولاتش، ابریشم و صیفی است. اهالی کشاورزی میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع در 3هزارگزی شمال شرقی زاغه و کنار راه خرم آبادبه بروجرد. آب و هوای آن سرد و در جلگه واقع است. دارای 420 تن سکنه است که مذهب شیعه دارند و از طایفۀ دالوند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند. آب آن از سرآب رنگرزان تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. زنان به فرش و جاجیم بافی اشتغال دارند. مزرعۀ دره داراب جزء این آبادی محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
موسم خزان. (آنندراج). خزان. خریف. پاییز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگینان
تصویر رنگینان
میوه ایست شبیه شفتالو شفترنگ شلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگریزان
تصویر برگریزان
فصل پائیز که برگ درختان میریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگریز
تصویر رنگریز
آنکه پارچه لباس نخ و غیره را رنگ کند صباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگریزان
تصویر برگریزان
((بَ))
زمانی که برگ های درختان به زمین فرومی ریزد، پاییز، خزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگریز
تصویر رنگریز
کسی که کارش رنگ کردن نخ، پارچه و... می باشد، رنگرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
گریزنده، در حال فرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
Elusive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
fuyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
menghindar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
kuepuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
kaybolan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
逃げる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
难以捉摸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
חמקמק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
도망치는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
elusivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
छलांग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
ontwijkend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
elusivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
esquivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
уникаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
ускользающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
nieuchwytny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
entglisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
หลบหนี
دیکشنری فارسی به تایلندی