- رنک
- پارسی تازی گشته آرنگ (شعار پادشاهان و دبیران ترک ممالیک مصر)
معنی رنک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تازی گشته شاه ماهی
رنگرزی تکه رنگ ستبر
قهوه
مشقت، زحمت، محنت
حسادت، حسد
آبله که در اندام برآید سرب از توپال ها سرب اسرب. آنکه
پایه، ستون
رد پا، نشان پارسی تازی شده بن، پاسی از شب نوعی از قماش اطلس که بر آن گلهای زربفت باشد، گلها و نشانها که بر روی مهوشان از نوشیدن شراب بهم رسد عرق که بر پیشانی ایشان نشیند
درآمیختن، پختن خرمانک (ربیکه)، در گل انداختن شوریدگی کار کار شوریدگی، سستی ترفند (حیله)
آروغ
حسد، رقابت، حسادت، غبطه، غیرت انبوه، کلانریش، گروبند کژدم حسد حسادت، غلبه، غیرت حمیت
جز اعظم هر شیی، کرانه هر چیزی، امر بزرگ
شاد، یکسان
آواز، سرایش (تک ندارد) زنان نیک سرای زنان سرود خوان
آهنگ طرب انگیز موسیقی اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، اثری که در روی چشم از انوار منعکس بوسیله اجسام احساس می شود، و بمعنی سود و بهره و رونق
زیست ناخوش، دروغ، خاشاک در آب، آب تیره تیره شدن آب
بیدمشک بهرامه از گیاهان
سوسن ژاپنی از گیاهان
زرنگ، حیله گر، بی باک
سستی ناتوانی
سرگیجه، دماغک دماغ کوچک بر سر برخی پرندگان جدا از بینی آنان، مغزچه
هندی چاشنی (باروت تفنگ که در سوراخ تفنگ ریخته آتش دهند)
محنت، مشقت، تعب، سختی ناشی از کار و کوشش، تعب که در کار برند، زحمت
دیدنی در خوردیدن زیبایی خوبی نگرنده، نیوشنده، هیز چشم مردی که چشمش هماره دنبال زنان باشد آوای خوشی
گله گاو و گوسفند و اسب، سپاه لشکر، گروه مردم
کار نیک، سخت سودن، سخت گادن، ماندگاری
لاتینی تازی گشته روی از توپال ها زن کوچک، زن فرومایه و پست
آزمایش، تجربه کام زیر زنخ زیر گلو زیر چانه کام زیر گلو، جمع احناک
خوشا بحال، نیک و خرم باد سرد، ضد گرم سرد مطبوع هوای خنک، خوب خوش نیک، تر تازه، صفت تحسین را رساند خوشا، نیکا، حبذا، خنکا خ
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
وجب وژه شبر. گرفتن اعضای آدمی بدوسر انگشت چنانکه بدرد آید پنج پنجال نشگون
راه های روشن
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رومه، رنبه